۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

آیا می دانید محمد مصدق در ملی کردن صنعت نفت از نظر اقتصادی شکست خورد؟


شعارهای زیاد در رابطه با ملی شدن صنعت نفت اجازه نداده که به این ماجرای مهم با دید کارشناسی نگریسته شود. مصدق هم افکار عمومی ‌را تحریک کرده بود که ما به تنهایی می‌توانیم نفت را استخراج و فرآوری کنیم که هیمن این ادعا هم ظرف مدت کوتاهی از هم پاشید. روی دیگر ملی کردن صنایع٬ محروم کردن بخش خصوصی از مالکیت و مدیریت است، بنابراین تفاوتی میان ملی کردن یا دولتی کردن صنایع وجود ندارد. بر بسیاری از کارشناسان اقتصاد کاملا روشن است که آقای مصدق و دوستان ایشان در جریان دولتی‌ کردن صنعت نفت ایران ضربه سنگینی به اقتصاد ما زدند که هنوز آثار این ضربه در اقتصاد ما مشهود است. آقای مصدق با شعارهای عوام‌پسندانه جامعه ایران را به بیراهه برد و با اشتباهی که در دولتی کردن نفت ایران مرتکب شد٬ اقتصاد ایران را به مسیر نادرستی کشاند. مصدق آن قدر جو را سنگین کرده بود که حرف حسابی کارشناسان هم شنیده نشد و آنها که به این روند انتقاد کردند٬ با مانع بزرگی به نام افکار عمومی ‌برخورد کردند که هر صدای کارشناسی را خرد و بیآبرو می‌کرد. جبهه ملی آن قدر در تبلیغات٬ افراط کرده بود که مردم اگر می‌دیدند کسی در نقد نهضت ملی شدن صنعت نفت سخن می‌گوید٬علیه او موضع می‌گرفتند. بهترین نمونه٬ سپهبد رزم آرا است که به عنوان منتقد نهضت ملی شدن صنعت نفت٬ به مخالفت با مصدق برخاست و خواستار در پیش گرفتن روش‌های عاقلانه شد. درمدت کوتاهی٬ سپهبد رزم آرا به منفورترین چهره مبدل شد و زمانی که ترور شد٬  در اوج نفرت عمومی قرار داشت درحالی که حرف درست را رزم آرا می‌زد. 


جبهه ملی همین کار را در جنایت 57 هم تکرار کردند، آنقدر از خمینی تعریف و تمجید کردند و از شاه بدی گفتند که همه را کر و کور کردند.
بازرگانان و تجار می‌دانستند که مصدق تصوری واقعی از پیچیدگی‌های مالی، فنی و بازرگانی صنعت نفت ندارد. اندیشه بازرگانان درست بود و آنها با توجه به این که می‌دانستند مصدق درک درستی از پیچیدگی‌های نفت ندارد ٬معتقد بودند بدون کمک خارجی٬ دست‌یابی به نفت و درآمدهای نفتی امکان‌پذیر نیست و اصولا چه سودی حاصل کشور می‌شود که ما قراردادهای فعلی را نقض کنیم و بعد مجبور شویم با اتکا به کمک خارجی‌ها دوباره نفت استخراج کنیم. هرچه بیشتر در مورد قضایای ملی شدن صنعت نفت و شخص مصدق مطالعه می‌کنم٬ بیشتر به این نتیجه می‌رسم که مصدق هیچ درک درستی از سیاست مدرن نداشت و اصولا هیچ اعتقادی به دموکراسی هم نداشت. او یک سیاستمدار سنتی به معنای بد کلمه‌اش بود. یعنی هم سنتی بود و هم پوپولیست وعوام گرا. مصدق در غرب درس خواند اما هرگز با ذهنی مدرن به کشور بازنگشت، . برداشت آقای مصدق از دموکراسی به پوپولیسم و عوامفریبی ختم شد و آقای مصدق یا نمی‌دانست یا نمی‌خواست بداند که دموکراسی٬ نیاز به ایجاد نهادها و بسترهای حقوقی دارد.این نهادها هستند که باعث ماندن و بقای دموکراسی می‌شوند و دموکراسی این نیست که عده‌ای را به خیابان دعوت کنیم و بگوییم هرچه این‌ها می‌گویند٬ عین دموکراسی است. مصدق شعار زنده باد مخالف من سر می‌داد اما طرفداران او در جبهه ملی را باید جزو بنیان‌گذاران چماق‌کشی درایران دانست. مطالعه تاریخ به خصوص آن چه از تاریخ شفاهی آن دوران می‌توان برداشت کرد به ما نشان می‌دهد که نخستین چماق‌داران سیاسی ایران٬ طرفداران آقای مصدق بودند. رهبر یکی از احزاب طرفدار جبهه ملی یکی از این افراد بود که عده‌ای چماق‌دار را مدیریت می‌کرد. پوپولیسم مصدقی نقطه عطف قانون‌شکنی و پشت کردن به نهادهای دموکراسی بود. مصدق می‌گوید: «همه گرفتاری‌های ما با آن یونانی آغاز شد». منظورش هم اسکندر مقدونی بود. یعنی مقصر همه گرفتاری‌های ما در تاریخ اسکندر یا خارجیان خبیثی مانند او است. این طرز تفکر مصدق در رابطه با سیاست داخلی ایران بود. انگلیسی‌ها را بیرون کردند اما خودشان که نمی‌توانستند نفت استخراج کنند. باز هم باید خارجی‌ها را می‌آوردند تا نفت استخراج کنند. باید این واقع‌بینی را در خود ایجاد می‌کرد که وقتی انگلیسی‌ها را اخراج کند چه کسانی می‌خواهند نفت را استخراج کنند یا بازار فروش نفت کجا باشد. در مورد جنبه اقتصادی ملی کردن صنعت نفت بزرگترین گرفتاری ما از آن تاریخ تاکنون است. نفت دولتی موجب بزرگ شدن بیش از حد دولت و بسط ید اقتصادی آن بر کل جامعه شده و از رشد بخش خصوصی واقعی و نهادهای مدنی پایه آزادی و حقوق انسانها جلوگیری کرده است. ما می‌توانستیم بگذاریم شرکت نفت ایران و انگلیس را همان طور که بود حفظ شود اما با اصلاح قراردادها و قوانین و مقررات در مجلس منافع بیشتری را نصیب کشورمان کنیم. مجلس می‌توانست در مورد بهره مالکانه قانون جدیدی بگذراند و دولت آنرا اجرا کند. اگر می‌گوییم قرارداد دارسی وجود داشت که سال‌ها دارای اعتبار بود، می‌توانستیم این قرارداد را در مذاکرات تغییر دهیم. انگلیسی‌ها هم حاضر به مذاکره بودند. می‌توانستیم به تدریج آن‌ها را وادار به عقب نشینی بکنیم، نه این که نفت را دولتی کنیم و بعد هزینه‌ها و خسارات سنگینی متحمل بشویم و باز همان‌ها را بیاوریم تا نفت را استخراج کنند. مصدق دید روشنی نداشت. یک شعار سیاسی داده بود و به دنبال عمل به آن بود، این که انگلیسی‌ها را خلع ید کنیم و آن‌ها را از کشور بیرون کنیم. اما این که بعد از آن چه بکنیم و صنعت نفت را چگونه پیش ببریم چیزی بود که مصدق برایش برنامه‌ای نداشت. هیچ ایده‌ای در موردش در جبهه ملی وجود نداشت. چگونگی اداره کردن صنعت نفت، استخراج و فروش آن سوال‌های بی‌پاسخی بودند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر