مصدقی ها هنوز مانند دختر بچه های مدرسه ابتدایی به دنبال خانم معلم می دوند تا شکایت همکلاسی خودشان را به خانم معلم بکنند و بدین صورت خودی نشان دهند. مصدقی های بالاترین هم همینگونه اند، به دنبال تخلفات مخالفان می گردند تا گزارش تخلف رد کنند و کاربر را با مشکل مواجه کننند. شما مصدقی ها بزرگتان مهدی بازگان بود پشت دست خمینی را بوسید. دقیقه 8 این فیلم را ببینید و اگر کمی غیرت دارید باید از این صحنه خجالت بکشید.
یادمان باشد که بر اساس اسناد تاریخی ، محمد مصدق فردی بود که تلاش می کرد قوانین اسلامی را در جامعه پیاده کرده و آخوند را بر دولت و مردم ناظر کند.
۱۳۹۱ فروردین ۱۲, شنبه
۱۳۹۱ فروردین ۱۱, جمعه
سايت «جرس» ـ ارگان«جن گيران» و «رمالان» و «ساحران
ديدار مغيبات
وقتی اکثريت خود انديشه وران و نويسندگان و نخبه گان سياسی يک ملت «ملاباز» بوده و در پی يک روضه خوان زبان نفهم بنام خمينی افتاده و انقلاب اسلامی براه اندازند، سپس دو دهه پس از آن عمل ننگين ايرانسوز خود و مشاهده ی آنهمه جنايت و خيانت، باز در پی ملای دگری بنام خاتمی افتاده و از او طلب دموکراسی کرده و امروز هم همچنان به در شاگردان خمينی ضحاک دخيل بندند، پس آن ملت بدبخت و فلکزده آخر از خواندن و شنيدن روشنگری ها و موضع گيری های خردمندانه چه کسانی و چه گروهی بايد آموخته باشند که مذهب چيست، امام زمان اهل کجاست، جامعه چگونه است، عقل چه سان کار می کند، استدلال چه رنگ و بويی و سياست چه طعم و رنگی دارد؟!
.........................................................................................................................
.........................................................................................................................
سايت «جرس» ـ ارگان«جن گيران» و «رمالان» و «ساحران» ـ که خود را «اصلاح طلب» و بقول آقای اکبر گنجی، «دوموکوراسی» خواه هم می خوانند، مثلآ برای غيردموکراتيک نشان دادن دولت برادران ذوب شده در ولايت خويش، با هزار دنگ و فنگ و بگونه ای «برانگيزاننده» خبر می دهد که علی خامنه ای در پاسخ به استفتائی از سوی الوات حکومت خود، خويشتن را یک مجتهد جامع الشرايط خوانده است.
اين سايت مدعی آزادی خواهی هم، برای اينکه از ديد خود مثلآ آن روضه خوان انگل را چهره ای غيرمردمی نشان دهد، در پايان خبر هم، با حروفی درشت اضافه می کند که: «بدین ترتیب رهبر جمهوری اسلامی، در پاسخ به استفتاء فوق الذکر، ابتدائا و رسما خود را یک "مجتهد جامعالشرایط" و "جانشین امام زمان در عصر غیبت" نامید و حکومت خود را "شعبهای از ولایت ائمه اطهار" و "ولایت رسولالله" ذکر کرد و خاطرنشان ساخت اطاعت از دستورات حکومتی ولی فقیه، نشانگر التزام کامل به ولایت فقیه است.
ابتدا اين بياورم، از آنجا که نگارنده تمامی مباحث فقهی روضه خوان های بی سرو پای را از بن و پايه سخيف و مبتذل می دانم، هيچ گاه هم اين اراجيف را موضوع نوشته های خود نمی سازم. از اينروی اين خبر از ديد اصلاح طلبان «خيلی شگفتی آفرين» هم، از ديد من آن اندازه مبتذل و بی ارزش است که آدمی اصلآ می بايد حتا ورود بدان را هم توهين در حق خود بپندارد.
پس مراد من در اين نوشته، نگاهی به پسمانده گی فرهنگی و تيره روزی ملت ايران است که موجب به ميان انداختن چنين مباحث پيشاقرون وسطايی و سخيفی می گردد، نه پرداختن به خود اين رخداد که از ديد من معلولی بيش نيست. مرادم اين است که لطفآ نيک بيانديشيد که بخشی از مردم نگونبخت ما، تا چه اندازه بايد از قافله ی فرهنگ و مدنيت عقب افتاده باشند که گروهی جن گير و رمال و ساحر با نام غلط انداز «اصلاح طلب»، گمان برند که همچنان می شود اين مردم را با چنين بحث های ابلهانه و شرم آوری تحريک کرد، آنهم در هزاره ی سوم !
چون اگر اين «پسمانده گی فرهنگی» و به تبع آن هم اين احتمال وجود نمی داشت که مردم از خود «واکنشی خشم آلود» نشان دهند، کسی در اين عصر و زمانه که اصلآ چنين جفنگياتی را اينگونه برجسته نمی ساخت. بدانسان که پنداری اين خبر که يک روضه خوان مسخره از ميان ديگر ملا های همگی طفيلی و مسخره خود را نائب امام زمان خوانده، خبر يک فاجعه ی بزرگ ملی باشد!
يعنی نائب کسی که اصلآ باور به وجود خود وی زشت ترين توهين به کرامت و شرف انسانی است، چه رسد به اينکه کسی هم بپذيرد که آن موجود خيالی، می تواند نايبی هم داشته باشد و آن نايب هم ولی فقيه گشته و حق داشته باشد که بر گردن هفتاد و چند ميليون انسان بالغ، بسان چهارپايان افسار افکنده و با آن حيوانات فاقد شعور و اختيار، هر کاری که دلش خواست، انجام دهد. نايب همان امام زمانی که بنا بر گفته خود روضه خوانها هم، چون راسو مرتبآ از اين چاه به آن چاه نقب می زند و از زير هم، دائمآ ميان سامرا و نجف و کربلا و قم و جمکران در رفت و آمد است.
طرفه اين که گويا آورندگان چنين خبر های بقول فرنگی ها، «چيپ» و تهوع آوری، لابد خودشان را هم آگاه تر و دموکرات تر از انگل هايی می دانند که در حال حاضر ايران را در دست دارند و گروه خود را هم آلترناتيو نظام اين زباله های آفرينش معرفی می کنند که با دستاويز همين اوهام مسخره و شرم آور، جدای از دزدی و شرارت و تجاوز و جنايت در داخل، در بيرون هم ديگر ذره ای شرف و آبرو و احترام و اعتبار برای ايران و ايرانی باقی نگذارده است.
درد اصلی هم ای داد که همين است. اين که اکثريت مردم ما دستکم هنوز هم بدين اندک خرد انسانی و آگاهی نرسيده اند که نگاه آدميان به مذاهب اصولآ از پشت پنجره ی عقل نبوده و نيست که حتا بتوان وجود خود خداوند را هم با استدلال های عقلی اثبات کرد، چه رسد به کشيدن پای رسول و امام زمان و مجتهد جامع الشرايط و نايب او به عرصه سياست که بنای آن بر بنيان استدلال و منطق استوار است و دائمآ هم بايد در حال نو شدن و بروز شدن باشد.
اين «پسماندگی فرهنگی» هم البته با توجه به «کارنامه درخشان! روشنفکری ايران»، هيچ جای شگفتی ندارد. چرا که در ميان ما اصلآ روشنگری وجود نداشته که مردم بدانند که خداوند و ديگرپديده های برون آمده از دل اين پديده بسان عالم غيب، رسالت انبيا، نزول وحی، ولايت اولياء و ديدار مغيبات... ، همه و همه اموری حسی و ساخته و پرداخته ذهن خود انسان هستند.
پس اگر مغيبات و يا در پرده مانده ای هم برای ما ايرانيان وجود دارد، دلايل همين سيه روزی های ما است که هنوز هم هيچ کس نمی خواهد، يا نمی تواند و يا اينکه اصلآ نمی صرفد که آنها را ريشه يابی کرده و بسوزاند، نه آن مغيبات ساخته گی و مضحک شيعی که کسی سوار بر خر و اسب و گاو شتر به عالم غيب سفر کرده و از آن جهان ذهنی و ناپيدا برای ما آيه و حديث آورد.
اصلآ وقتی اکثريت خود باصطلاح انديشه مندان و نخبه گان ايران پس از آن «جنون مذهبی ايران بربادده» و حتا با سی و يک سال تجربه ی عينی سراسر خيانت و دزدی و چپاول و تجاوز و خون هم همچنان از «ملای بد» و «ملای خوب» سخن بگويند، ديگر چه جای شگفتی دارد که ايران در دست مشتی روضه خوان و چاقوکش باشد که با لاطائلاتی چون فقه و امام زمان و مجتهد جامع الشرائط و ولی فقيه و فتوا ... مردم ما را حد و تازيانه زده و حتا به پسران ما هم تجاوز کنند و گروه ديگری هم بنام «اصلاح طلبان» درست با همان اراجيف شرم آور به نبرد آنان رفته و خود را هم آزادی خواه و فرزانه و آلترناتيو آن «نظام ساخت روشنفکران ايران» معرفی کنند.
بحث من در اينجا البته بررسی «کارنامه ننگين روشنفکری ايران» نيست که نگارنده به سهم خود، تاکنون در باره اين «بزرگترين مصيبت ملی» زياد نوشته ام. ليکن همين اندازه بياورم که وقتی اکثريت خود انديشه وران و نويسندگان و نخبه گان سياسی يک ملت «ملاباز» بوده و در پی يک روضه خوان زبان نفهم بنام خمينی افتاده و انقلاب اسلامی براه اندازند، سپس دو دهه پس از آن عمل ننگين ايرانسوز خود و مشاهده ی آنهمه جنايت و خيانت، باز در پی ملای دگری بنام خاتمی افتاده و از او طلب دموکراسی کرده و امروز هم همچنان به در شاگردان خمينی ضحاک دخيل بندند، پس آن ملت بدبخت و فلکزده آخر از خواندن و شنيدن روشنگری ها و موضع گيری های خردمندانه چه کسانی و چه گروهی بايد آموخته باشند که مذهب چيست، امام زمان اهل کجاست، جامعه چگونه است، عقل چه سان کار می کند، استدلال چه رنگ و بويی و سياست چه طعم و رنگی دارد؟!
نويسنده البته نمی خواهم بنويسم که بايد حتمآ باور های متافيزيکی يا اين جهانی مردمان در زندگی خصوصی آنان را به سخره گرفت. چرا که هر انسانی حق دارد که در چهارچوبه ی زندگی شخصی خود ابر و باد و درخت و صخره و کوه را خدا و پيغمبر و امام و مقتدای خود دانسته، عنترپرستی پيشه کرده و حتا بوزينه ستا باشد، ليکن هر زمان که او کلامی از اين باور های سخيف خود در مباحث عقلی به ميان آورد، اصلآ وظيفه وجدانی و شرافتی هر انسان خردمندی است که بر دهان او کوبد که اين باور های توهين آميز را برای خود نگهداشته و در ميدان عقل و کوی سياست کلامی از اين جفنگيات بر زبان مياورد!
و آنگاه که گروهی با همين اوهام و خريت ها، حکومتی تشکيل داده و به دستاويز قوانين فقهی و امام زمانی و مجتهد بازی خود مردمی را از هست و نيست ساقط کردند، در چنين حالتی ديگر هم نه بر خود آنها، بلکه بايد به سختی بر «باور» های ويرانگر آنها تاخت. چرا که در «حکومت دينی»، بحث بد بودن و خوب بودن اين يا آن شخص، اصلآ از بن و پايه غلط بوده و مباحثی کاملآ انحرافی هستند. چرا که اينکار، جدای از اينکه دانسته و نادانسته، «اصل حکومت دينی» را به رسميت شناختن» و افتادن در دام همان مباحث حوزوی دلخواه روضه خوان ها می باشد که حق در کلام و فتوا و قول کدام مجتهد و فقيه است، بلکه به مثابه ريشه را به حال خود وانهادن و قطع چند برگ و شاخ کوچک از يک درخت کهنسال و بزرگ است که تنها فايده آن ببار آوردن ميوه ی سمی و کشنده و جلوگيری از رسيدن نور خورشيد به ديگر رُستنی های زيبا و مفيد است.
از اينروی هم هر کسی که در بحث دموکراسی و آزادی و سکولاريسم و حقوق بشر و بويژه «حق انتخاب» از ولایت ائمه اطهار و رسولالله و مجتهد جامع الشرايط ... سخن به ميان آورد، يا يک انسان کاملآ نادان است و يا يک شياد خيلی پست. چرا که در دين اصلآ «حق انتخاب» وجود ندارد که کسی هم بر سر چگونه گی آن بحث کند. بدين خاطر هم همه بايد بدانند که در جمهوری روضه خوان ها، سخن درست، درست همان سخنان علی خامنه ای و مصباح و احمدی نژاد و حسين شريعتمداری است نه سخنان التقاطی آخوند کديور کلاش و دروغگو و شوهر خواهر کلاش تر اش، سيد عطاالله مهاجرانی و ميرحسين و کروبی و اکبر گنجی و ديگر کسانی که خود را اصلاح طلب می خوانند که دوغ و دوشاب را در هم می آميزند.
برای اينکه کمی ژرف تر به مسئله بنگريم، توجه داشته باشيد که اصلآ حتا خود پديده خداوند هم يک وهم و خيالی بيش نيست، چه رسد به اوليا و انبياء و فقه و شيخ و ملا. هر کسی هم که بگويددر اثر «مطالعه»، به حقانيت يک دين رسيده، مراد وی سير در الهيات (theology) و يا خواندن بقول ملا ها، (حکمت الهی) است که در چهارچوبه ی امور حسی هستند، نه مطالعه به معنای متعارف کلمه. چرا که در فرهنگ همه مذاهب، مطالعه به معنای همان غور در اوهام است.
بويژه در فرهنگ شيعه گری اين روضه خوان ها که اصلآ خود آن فرهنگ و به تبع آنهم بيشترين متون کهنه و نو آن بقول افاغنه، «بيخی» چرند و حتا ننگين است. زيرا که اين متون مستقيم و غيرمستقيم، به پس و پيش انسان و حيوان مربوط می شود و چگونه گی جماع و لواط. با اين مضامين که مثلآ چگونه بايد بر روی خال و عم خود درغلطيد و با آنان جفت شد که شرعی باشد، چه سان بايد با اسب و الاغ و قاطر و حتا مرغ خانه گی جفت شد که عرش خدای نلرزد و با کدام گام به توالت يا بقول خودشان، «بيت الخلاء» برای ادرار وارد گشت که الله خشمگين نگردد و از اين مزخرفات شرم آور. همچنان که جدی ترين مباحث اين مذهب ننگين هم همچون معصوم بودن مشتی زنباره متجاوز و تن آسای به نام امام و به چاه اندرافتادن آخرين آنها... همگی هجو، هزاران کيلومتر نوری دور از دايره عقل و ساخته و پرداخته ذهن های پوسيده و متعفن مشتی ملای بی فرهنگ و رذل و بی سر و پای است.
البته اين حقيقت را هم بياورم که نه فقط شيعه گری، بلکه ساختمان هيچ دين و مذهبی دگری هم بر شالوده ی علم و فورمول های برآمده از آزمون های علمی استوار نگشته که کسی هم بخواهد از راه پژوهش های علمی آنها را شناخته و يکی از دين ها را از ديگر اديان منطقی تر يافته و بدان بگرود. اين اصطلاح «علوم دينی» در فرهنگ ما هم از بن و پايه يک اصطلاح غلط است. زيرا آنگاه که ريشه ی خود يک پديده علمی نباشد، روشن است که سخن گفتن از دانش آن پديده، سخن بيهوده ای بيش نيست.
اين صفت جمع «علما» هم که ملا ها به خود تقديم کرده اند، به معنای راستين عالمان اوهام و چرنديات بودن است نه دانشمند گشتن. يعنی ما کسانی هستيم که در رشته ی اراجيف و غازورات از همه عالم تر گشته و چند متری دستار بر سر بسته ايم و حال هم اين حق را داريم که مرجع تقليد و مقتدای شما حيوانات دوپای گرديم که نه «عقل» می شناسيد و نه «اختيار».
برای اثبات بی منطق و همچنين جنايتکارانه بودن اصل و ريشه علوم دينی، نمونه ای ساده می آورم که آنچه نوشتم را بيشتر روشن کرده باشم. نمونه ای از سخنان رذيلانه و ضد بشری آيت الله محمدی ری شهری، قاتل خونخواری که زمان درازی رياست بر بيدادگاههای نظامی رژيم روضه خوان ها را بر عهده داشت و اينک چند سالی هم هست که از سوی علی خامنه ای به پاداش جنايات خود، به «نماینده گی رهبری در سازمان حج و زیارت» منصوب گرديده.
چنانچه خوب و ژرف به جوهر سخنان اين روضه خوان جنايتکار بيانديشيد، خواهيد فهميد که اولآ دين و دستورات دينی و حتا فلسفه ی وجودی خداوند به ويژه الله اسلام و ملايان، چه اندازه سخيف و مسخره است و دوم اينکه چگونه اين طايفه به دستاويز همين اراجيف، هر جنايت و زشتکرداری خود را به فرمان خداوندی منتسب می سازند. چکيده ی سخن او اين است که خداباور و مؤمن راستين بودن، به ويژه مؤمن مسلمان بودن، تنها از راه نادانی و فرمانبرداری کورکورانه از الله امکان پذير است. حال آن الله روانی، فرمان هر جنايت سبعانه ای را هم که صادر کند.
يعنی اگر آن الله روانی و خونخوار به تو دستور داد که بايد فرزند دلبند خويش را سر ببری، تو بی اينکه لختی درنگ کرده و به شنيع بودن چنين عمل ننگينی بيانديشی، فورآ بايد کارد برگرفته و سر جگرگوشه خود را از تن جدا سازی تا آن جنايت پيشه از تو خشنود گردد. ولو که عقل و منطق و حتا عاطفه ی غريزی حيوانی ـ که انسان هم نوعی از آن است ـ بر تو نهيب زنند که ای موجود پست بی وجدان، اين عمل تو، جنايتی بسيار هراسناک و ننگين است! تنها استدلالی هم که اين روضه خوان پست فطرت برای حقانيت اين عمل شنيع و هر کار جنايتکارانه ی دگری می آورد اين است که، گويا عقل آن الله ديوانه و خونخوار و بی عاطفه تر از هر حيوان بی شعوری، بيش از همه ما انسانها کار می کند.
و از اين قرار هم بگفته او، گويا: «وقتی انسان کاری را در راه او انجام میدهد، ضرورتی ندارد فلسفهاش را بداند»؟! پر پيدا است که معانی درست و دقيق آيات قرآنی «دستورات خداوندی» را هم فقط و فقط روضه خوان ها درک و تفسير می کند. در قاموس اين جنايتکاران هم که معنای «دين داری و مسلمانی»، به زبانی خيلی ساده و روشن، «وداع با عقل و عاطفه» و به «ماشين جنايت» مبدل گشتن است که صد رحمت بر درازگوشی که طفلک نه تنها کاملآ بی آزار است، بلکه همه عمر هم بار می کشد و خوراک آن هم يونجه و کاه و علف های هرز است.
و حال نيک به سخنان از ديد خود، گوهربار اما در حقيقت «خونبار» اين مجتهد جامع الشرايط شيعی از سامانه ی اينترنتی خبر آنلاين توجه بفرماييد. اين را هم نوشته باشم که براستی اين پاسداران جهل و ارباب خرافه و جنايت، اينترنت را هم خون آلود کرده و از اين تکنولوژی محصول خرد، در راه خردکشی و گسترش جنايت استفاده می کنند.
اين ضحاک بچه می گويد: «قلمرو معرفت انسان نسبت به مصالح امور محدود است. هنگامی که ابراهیم (ع) مورد خطاب قرار گرفت که برو فرزندت را بکش، از خدا نپرسید که برای چه بکشم؟ علت کار را نپرسید. بلکه هر چه خدا گفت همان را انجام داد. بنابراین وقتی انسان کاری را در راه خدا انجام میدهد ضرورتی ندارد فلسفهاش را بداند. یکی از راز و رمزهای حج این است که بر اساس سخنان امیرالمومنین(ع)، خدا بندگانش را امتحان میکند. فرموده است دور این سنگ بگردید، یا به آنجا سنگ بزنید، چرا؟ جواب این است که خدا گفته است و چون او گفته، حتماً یکمصلحتی دارد... (و) انسان به راز و رمز همه چیز آگاه نیست...» پايان نقل قول
با آنچه آوردم، پس اين به ميان انداختن بحث ائمه اطهار، مجتهد جامع الشرايط ، فتوا و حتا ولايت خود خداوند هم بر انسانهای عاقل و بالغ که بايد اختيار زندگی خود را داشته باشند، از سوی هر کس و گروهی که باشد، دانسته و نادانسته، بدرستی ادامه همين بی فرهنگی ها و کثافت های انديشه ای و کرداری است. چرا که اين مباحث مذهبی، نه تنها غير عقلی و ضد سياسی، بلکه اصلآ بسيار هم جنايتکارانه و ضدبشری هستند که بوی خون از آنها به مشام می رسد.
زيرا حتا با يک نگاه سطحی به تاريخ بشری هم به نيکی می توان اين حقيقت را دريافت که اصلی ترين دليل بزرگترين کشت و کشتار ها در تاريخ، اصلآ همين کشيدن بحث دين و تفاوت بينش ها و خوانش های مذهبی به ميدان منازعات سياسی بوده است. از آنجايی هم که همه ی طرف های منازعه در اين انديشه جاهلانه بوده اند که «برای حق و رضايت خداوند» خون می ريزند، جنايات خود را نه زشتکاری، بلکه حتا گونه ای «عبادت» پنداشته اند. همچنان که در رژيم ضدبشری روضه خوان ها، متجاوزان به نواميس دختران دلبند ايرانی و پسران، عمل خود را بقول خودشان«لبيک به حق» و «اطاعت از امر پروردگار» و عين «عبادت» می پندارند.
و سرانجام هم اينکه اين پديده خداوند و مذاهب که همگی هم ساخته و پرداخته ذهن خود انسانها بوده و اين مثلآ «يکتاپرستی» يا «توحيد» که قرار بوده خواهری و برادری و عدل و داد و صلح در ميان مردمان بگستراند، در عمل خود اصلی ترين دليل تمام بربريت ها در طول تاريخ بوده است. تا کنون هم هيچ جانور درنده ای به اندازه انسان، خون همنوع خود را بر زمين نريخته است.
چرا که جانور وحشی نه خداوند می شناسند، نه توحيد، نه به بهشت و جهنم باور دارد و نه اصلآ دچار اين اوهام جنايتکارانه مذهبی می گردد. از اينروی هم او بگونه غريزی، تنها برای سير کردن شکم خود به شکار می رود، نه خوشنود ساختن الله و ائمه اطهار و امام زمان و نايب وی که معنای اين سخن هم اين که، هر اندازه که انسان بيشتر در گرداب دين غرقه گشته و مؤمن تر گردد، به همان اندازه هم نابخرد تر و وحشی تر و درنده خوی تر از جانوران وحشی و درنده می گردد، همين. امير سپهردومين روز امرداد ماه سال هشتاد و نه خورشيدی، برابر با بيست و چهارم جولای دو هزار و ده ميلادی
۱۳۹۱ فروردین ۶, یکشنبه
جناب بی بی سی چرا در فیلم کورش از رفتار او با یهودیان سخنی نگفتی
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2012/03/120323_l51_great_persians_cyrus_bio.shtml
یکی از مهمترین بخش های تاریخ زندگی کورش برخورد بسیار خوب او با یهودیانی بود که در بابل اسیر بودند.
بخشی از تاریخ که برای دوستی دو ملت ایران و اسرائیل بسیار مهم است. در فیلمی که بی بی سی ساخته هیچ اشاره ای به این بخش مهم از زندگی کورش نشده.
به راستی آیا نگفتن این بخش از تاریخ در این فیلم غیر عمدی نبوده؟
۱۳۹۱ فروردین ۵, شنبه
زیاد آب بنوشید
چرا زیاد نوشیدن آب لاغر می کند؟
چاقی یکی از معضلات جهان امروزی است و بسیاری از افراد چاق به دنبال یک راه معجزه آسا برای کاهش سریع و آسانوزن هستند. ولی در حقیقت هیچ معجزه ای در کار نیست. تنها راه معقول و علمی کاهش وزن این است که مقدار کالری که شما می سوزانید، بیشتر از مقداری باشد که دریافت می کنید.
نوشیدن حداقل 8 لیوان آب در روز، یکی از نکات کلیدی برای تغذیه سالم و بخش مهمی از یک رژیم لاغری موفق و کارآمد است.
حال ما به شما می گوییم که نوشیدن حداقل 8 لیوان آب در روز چگونه باعث لاغری می شود:
1- غذا را هضم می کند. آب برای دفع مواد زائد از بدن شما ضروری است. بدون دریافت آب کافی، مواد زائد و دفعی در روده های شما جمع شده و باعث افزایش وزن می شوند.
2- متابولیسم بدن را افزایش می دهد، در نتیجه کالری بیشتری می سوزانید. در عین حال خود آب، کالری ندارد، لذا باعث کاهش وزن می شود. هنگامی که بدن، آب کافی دریافت نکند، سلول های چربی، سفت می شوند و به راحتی نمی سوزند. در نتیجه کاهش وزن سخت تر خواهد شد.
3- وزن آب بدن را کم می کند. هر چقدر کمتر آب بنوشید، بدن آب بیشتری در خودش نگه می دارد مثل شتر. شتر به دلیل اینکه در بیابان ها و آب و هوای گرم زندگی می کند، نمی تواند به مقدار کافی آب بنوشد، لذا همیشه در بدن خودش آب زیادی نگه می دارد.
وزن بدن بر اساس میزان آبی که می نوشید، تنظیم می شود. لذا هر چقدر آب بیشتری بنوشید، وزن بدن کمتر خواهد شد.
4- با نوشیدن آب کافی، نیازی به نوشابه های گازدار نخواهید داشت. این نوشابه ها دارای شکر، مواد افزودنی مصنوعی(رنگ دهنده ها و طعم دهنده) هستند و کالری زیادی را به بدن می رسانند، لذا باعث چاقی می شوند. قندهای مصنوعی موجود در نوشابه های رژیمی هم مناسب نیستند.
5- گرسنگی را فرو می نشاند. هر چقدر بیشتر آب بنوشید، کمتر غذا خواهید خورد. لذا سعی کنید 15 دقیقه قبل از خوردن غذا، یک لیوان آب بنوشید.
6- خیلی وقت ها هنگام احساس گرسنگی، در حقیقت بدن شما تشنه است و نیاز به آب دارد، نه غذا. لذا هر وقت احساس گرسنگی کردید، یک لیوان آب بنوشید. این کار باعث میشود لاغر شوید و مجبور نباشید بدون اینکه بدن شما نیاز داشته باشد، غذا بخورید. نوشیدن آب، کاهش وزن شما را راحتتر خواهد کرد.
8- میوهها، منبع خوبی برای تامین آب هستند. هر چقدر میوههای تازه ی بیشتری بخورید، آب بیشتری دریافت خواهید کرد. بنابراین سعی کنید هر روز علاوه بر نوشیدن 8 لیوان آب، از میوههای تازه به خصوص مرکبات نیز استفاده کنید.
7- با نوشیدن آب، کبد کار خود را به بهترین نحو انجام می دهد. در نتیجه آب باعث می شود که چربی های بدن، بشکنند. نوشیدن آب زیاد به بدن کمک می کند تا چربی های شکسته شده، دفع شوند.
همچنین نوشیدن آب می تواند ...
از سرماخوردگی و تب جلوگیری می کند.
سردرد را بهبود بخشد و تمرکز ذهنی شما را افزایش دهد.
به خاطر داشته باشید که ...
* نوشیدن آب به تنهایی نمی تواند باعث کاهش وزن شود، بلکه عوامل دیگری هم در این کار موثرند که شامل ورزش کردن، رعایت اعتدال در خوردن غذاها (عادات غذایی سالم) و داشتن صبر و حوصله است.
* اثرات مصرف آب در خانم ها و آقایان متفاوت است. نوشیدن آب در آقایان میزان متابولیسم بدن را سریعا افزایش می دهد و در خانم ها ذخایر قندی (کربوهیدرات ها) را سریع تر می شکند.
البته مشکل است که بگوییم روی هر فردی دقیقا چه اثری دارد، ولی در کل موثر است.
نیره ولدخانی – کارشنا
بدبخت بنی صدری ها که از هر فرصتی برای کوبیدن شاهزاده استفاده می کنند
عقده بنی صدر و بنی صدری ها از خاندان خدمت گزار پهلوی و شاهزاده محبوب ایرانیان پایان پذیر نیست.
در زیر لینکی که بنی صدری ها برای تبرئه او از جنایات اعدام اول انقلاب فرستاده بودند نظر دادم که: حالم از بنی صدر کثیف به هم می خوره
چرا کسی صدای اعتراض بنی صدر به اعدام فرخ رو پارسا را همان زمان نشنید
این مردک هنوز نمی داند که تمام اعتبارش به لیسیدن ماتحت خمینی بود و وقتی خمینی او را مانند دستمال توالت کنار انداخت دیگر هیچ اعتباری نداشت.
بنی صدری ها با این ادبیات من شروع کرده اند به برخورد با شاهزاده.
اینها یک جو شعور ندارند که بفهمند ادبیات من که خود شاهزاده هم با آن موافق نیست هیچ ارتباطی با شاهزاده ندارد و کار این گروه دستبوس خمینی و تئوریسن های اقتصاد خر اللهی فقط نشان دهند عقده این گروه منفور نسبت شاهزاده است
۱۳۹۰ اسفند ۲۸, یکشنبه
ای سازنده و بازیگران فیلم قلاده های طلا شما که راست می گید!
ای سازنده و بازیگران فیلم قلاده های طلا شما که راست می گید.......آدم دروغگو.
او نقطه چین را از مردم کوچه خیابون سئوال کن که باید چی باشه.
هر کس بسته به دست کرمش یک چیزی حواله می کنه. تا شما از کدومش بیشتر خوشتون بیاد
۱۳۹۰ اسفند ۲۶, جمعه
ابوالحسن بنی صدر سوئد را قبول ندارد
اگر کسی به شیاد بودن بنی صدر شک دارد دقیقه 6:45 را ببیند.
این شیاد حرام زاده می گوید رد جامعه سوئد امکان پیشرفت برای همه فراهم نیست.
این تئوریسن مضحکه اقتصاد الهی هنوز از دروغ های خود خجالت نمی کشد
۱۳۹۰ اسفند ۲۴, چهارشنبه
از سید رقصان تا سید رای یان
سید قرتی برنامه پارازیت را به خاطر دارید؟ سید محمد حسینی، مجری توانمند و موفق صدا و سیما. او از ایران خارج شد و صدا و سیما مایل به بازگشت او به صدا و سیما بود. او گفت برای اینکه صدا و سیما نتواند او را برگرداند دو تا دختر هندی یا اسپانیایی را پیدا کرد و با آنها رقصید و به صدا و سیما بگوید از ما بکش بیرون ما دیگر نیستیم.
سید ممد خاتمی هم رای داد تا مردم بفهمند باید از او دل بکنند و از او و تاتر مسخره اصلاحاتش بکشند بیرون و بدانند اصلاحات و ممد خاتمی در عالم سیاسی مرده.
۱۳۹۰ اسفند ۲۳, سهشنبه
آیا نظام و تلوزیونش واقعا برای سلامتی مردم ارزش قائلند؟
هر سال در اسفندما تلوزیون ایران شروع به نمایش فیلمهایی می کند از افرادی که در چهارشنبه سوری آسیب دیده اند. آنان اینگونه القا می کنند که چهارشنبه سوری سلامت مردم را به خطر می اندازد. البته آنان هیچ گاه قبول نمی کنند که دلیل به خطر افتادن جان مردم این است که دولت مسئولیت برگزاری جشن را قبول نمی کند. در همه کشورها جشن هایی برپاست. در همه کشورها عید و جشن دولت و ملت یکی است. تنها ایران است که عید دولت و رادیو تلوزیون خایه مالش روزی است که در فلسطین جای بگیرند و مجلس شکرانه را در مسجد القصی بگیرند و عید ملتش نوروز است.
هیچ کس راضی به آسیب دیدن افراد در چهارشنبه سوری نیست و همه معتقدند باید ایمنی رعایت شود. ولی آیا رادیو تلوزیون ایران و مجریان و گویندگان خایه مالش به فکر سلامت و جان ایرانیان هستند؟
البته خیر. اگر هستند چرا از جنگ کثیف خانمان سور که بیش دویست هزار جوان ایرانی در آن کشته شدند به عنوان دفاع مقدس یاد می کنند؟
چرا از کشته هایی که در تصادف آهن قراضه پراید به دلیل ایمنی آخوندی این حلبی کهنه اتفاق هر روز می افتاد یاد نمی کنند؟
چرا از بیمارانی که در ماه رمضان به دلیل روزه گرفتن بیمار می شوند و یا حتی می میرند یادی نمی کنند؟
به طور حتم رژیم آخوندی و گویندگان و مجریان چاپلوسش هیچ گاه به فکر سلامت مردم ایران نبوده و نیستند.
۱۳۹۰ اسفند ۱۹, جمعه
ای مسئولین جمهوری اسلامی آیا واقعا در چهارشنبه سوری به فکر سلامت مردم هستید؟
در سالهای گذشته آخوندهای خونخوار و حزب اللهی های جنایتکار اینگونه سخن گفته اند که در چهارشنبه سوری نگران سلامت افراد جامعه هستند. بی شک باید گفت که این دو گروه برای جان ایران کوچکترین ارزشی قائل نیستند. اگر کوچکترین ارزشی برای جان ایرانیان قائل بودند جنگ را زودتر تمام می کردند و بیش از دویست هزار جوان را به کشتن نمی دادند، یا لااقل اکنون از جنگ کثیف خانمان سوز به عنوان دفاع مقدس یاد نمی کردند. اینان با آدب و رسوم ایرانیانیان باستان مشکل دارند. در اول انقلاب سرودی را مرتب از رادیو تلوزیون در ایام نوروز پخش می کردند که عید ما روزی است که ما در فلسطین جا بگیریم مجلس شکرانه را در مسجد القصی بگیریم.
حال فرض می کنیم جمهوری اسلامی نگران سلامت مردم در چهارشنبه سوری است. چرا خود سعی نمی کند یک چهارشنبه سوری بی خطر برگزار کند.
این ویدیو را ببینید صدها ایرانی در مالمو سوئد چهارشنبه سوری را جشن می گیرند بدون اینکه خون از بینی کسی جاری شود. آیا بهتر نیست به جای مخالفت با جشن از این کار الگو برداری کند و خود مراسم کم خطری را با ایمنی بالا برگزار کند؟
۱۳۹۰ اسفند ۱۷, چهارشنبه
برو شیر درنده باش ای دغل.........نه خود را بینداز چو روباه شل
وقتی ممودک سفر استانی می رفت چندهزار انسان تبل بی کاره بی آره گدا به او نامه می دادندند و از او گدایی پول می کردند. بالا بودن قیمت نفت و پر بودن خزانه هم به ممودک این اجازه را می داد تا پول بیت المال را بی حساب و کتاب به گدایانی ببخشد که بدنبال ماشین او می دویدند و برایش تبلیغ می کردند.
اگر این ملت گدا به جای گدایی و دریوزگی به فکر کار بود سرنوشت مملکت به گونه دیگری بود. اگر به جای نامه گدایی و دریوزگی نامه درخواست شغل می دادند بی شک ممودک مجبور می شد فکری اساسی به حال وضعیت افتضاح اشتغال در کشور بکند.
همه اینان باید بدانند که وضع اقتصادی افراد با کار درست می شود نه گداییو
همه اینان باید بدانند که وضع اقتصادی افراد با کار درست می شود نه گداییو
آری باید به این مردم گدای دریوزه نامه بدست گفت:
برو شیر درنده باش ای دغل.........نه خود را بینداز چو روباه شل
۱۳۹۰ اسفند ۱۵, دوشنبه
پنهان کاری و ریاکاری ما ایرانیان حتی در بالاترین
یک لینک مثبت 18 فرستاده ام. حدود هزار نفر کلیک کرده اند فقط 4 نفر امتیاز داده اند. چرا؟
این نشان دهنده پنهان کاری و ریا کاری ما ایرانیان حتی در سایت بالاترین نیست؟
چرا همیشه می خواهیم دیگران را گول بزنیم و وانمود کنیم انسان دیگری هستیم؟
این ریاکاری و دغل بازی هاست که ما را به اینجا کشانده.
۱۳۹۰ اسفند ۱۴, یکشنبه
همینکه بنی صدر از مصدق تعریف و تمجید می کند باید به مصدق شک کرد
بی شک یکی از خائن ترین، کثیف ترین و قدرت پرست ترین شخصیتهای معاصر ایران ابولحسن بنی صدر است. خاتن بودن او برای هر ایرانی به جز تعدادی از بالاترینی ها مانند روز روشن است. در بالاترین لینکی دیدم که در آن بنی صدر از مصدق تعریف و تمجید کزده بود. همینکه بنی صدر از مصدق تعریف و تمجید می کند باید به مصدق شک کرد. صحنه مستراح مانند دستبوسی بنی صدر از خمینی را ببینید. مهدی بازگان هم یار و همراه مصدق بود. صحنه مستراح مانندی را که او هم پشت دست خمینی را می بوسد در دقیقه 8 فیلم می توانید ببینید.
در کل مصدق شخصیت خدمتگزاری نبود.
۱۳۹۰ اسفند ۱۳, شنبه
لطفا ویدیویی از یکی از متروهای تهران را روی یوتیوب بگذارید
رژیم سعی می کند با پخش فیلم هایی از چند حوزه اینگونه القا کند که جمعیت زیادی در رای گیری شرکت کرده اند.
اگر یکی از دوستان ویدیویی از جمعیت حاضر در یکی از متروهای تهران را روی یوتیوب قرار دهد می توان مقایسه جالبی انجام داد بین رای دهندگان و جمعیت اصلی تهران
شخصیت محمد مصدق از دیدگاه یک بچه انقلاب
مصدق اوشین سیاست پدر انقلاب 57
مصدق اوشین سیاست پدر انقلاب 57
خدمتگزار بودن پادشان پهلوی بر اکثر ایرانیان مانند روز روشن و آشکار است. تنها عده ای معدود به خدمتگزار بودن این پدرو پسر اعتراف نمی کنند. اما در مقابل خاندان پهلوی یک نام و یک روز قرار دارد که ابزار دست مخالفان این خاندان هستند. محمد مصدق و 28 مرداد. فردی که با اتحاد با توده ای های روس نشان با هر دوی این پدر و پسر ایران ساز در ستیز بود. مخالفان خاندان پهلوی به گونه ای سخن می گویند که گویی این خاندان یک کشور صد در دموکرات را تحویل گرفته و به یک کشور استبدادی تبدیل کرده اند. آنان هیچ گاه از بی لیاقتی و دیکتاتوری شاهان قاجار و بی کفایتی آنان که گاه از اجداد آنان نیز هستند سخنی به میان نمی آورند. نام محمد مصدق و روز 28 مرداد به طور غیر قابل باوری از زبان گروه زیادی عنوان می شود. از بهرام مشیری مخالف اسلام گرفته تا گروه مجاهدین خلق اسلام گرای. تجربه حدود چهار دهه زندگی به تهیه کننده این ویدیو آموخته که تعداد بیان کنندگان یک نظر نمی تواند میزانی برای راستی یا ناراستی آن نظر باشد. نمونه بسیار روشن آن تعریف و تمجیدهای بسیار زیادی بود که افراد زیادی در سالهای اول انقلاب از خمینی می کردند و در نهایت بر همگان روشن روشن شد واقعیت 180 درجه با آنچه می گفتند اختلاف داشت. با توجه به تاثیر این پدر و پسر در پیشرفت کشور غیر منطقی نخواهد بود اگر نتیجه بگیریم کسانی که با آنها در ستیز بودند چندان قابل ستایش و اعتماد نیستند. خرد به ما دستور می دهد که باید به چشمانمان بیشتر از گوشمان تکیه و اعتماد کنیم. ولی متاسفانه بخش زیادی از ما ایرانیان اینگونه ترتبیت شده ایم که به گوشمان بیشتر از چشم مان اهمیت می دهیم. با چشمان خود تمام پلیدی ها و کثافات جنگ و کشته شدن بیش از دویست هزار تن از بهترین جوانان ایران را می دیدم ولی چون به گوشمان بیش از چشم مان اعتماد داشتیم و داریم شیادان حراف زبان باز آنرا به عنوان دفاع مقدس و نعمت به ما و فرهنگ قالب کردند و باز هم می کنند. در مورد مصدق و پهلوی نیز باید به جای گوش سعی کنیم با چشم قضاوت کنیم. به خصوص زمانی که چشم ما خدمتگزار بودن خاندان پهلوی را به ما اثبات می کند. اینجاست که بر خلاف تمام تعریف و تمجیدهایی که از محمد مصدق می شود باید با دیده شک و تردید به این انسان نگریست. به خصوص زمانیکه برنامه سازان راستگوو میهن پرست رسانه دوست و برادر بی بی سی که خدمتگزار بودن خود به ملت ایران به خوبی به اثبات رسانده فیلمی را در تعریف و تمجد از مصدق می سازند. همان رسانه ای که 22 سال اعلام کرد خامنه ای فقط رهبر مذهبی ایران است و تازه دریافته که خامنه ای از همان ابتدای رهبری خود نهادی قدرتمند بنیان نهاد که سکان اصلی سیاست و اقتصاد کشور را به دست دارد. در همین ویدیو گوشه هایی از این فیلم را مرور خواهیم کرد تا دلیلی باشد بر دوست و برادر خواندن این رسانه و راستگو و میهن پرست خواندن مازیار بهاری تهیه کننده این فیلم. طرفداران محمد مصدق مرتب تکرار می کنند که دولت ملی مصدق توسط گروهی از چماقداران زنده یاد شعبان جعفری سرنگون شد. خرد به ما دستور می دهد که بپرسیم چگونه یک دولت ملی است و از پشتیبانی میلیونها ایرانی برخوردار است که توسط چند چماقدار سرنگون می شود؟ برای شناخت محمد مصدق، ما بچه های انقلاب ترجیح می دهیم آنچه را با چشمان خودمان دیده ایم را دوباره مرور کنیم. این کار یعنی به میوه ها و ثمر او در روزگار خودمان نگاهی بیندازیم. نزدیکان محمد مصدق و شاگردان مکتب او از جمله ابراهیم یزدی، مهدی بازرگان و کریم سنجابی از محصولات او هستند. گروهی از بازماندگان خاندان قاجار که به خود نام ملی مذهبی داده اند ولی در اصل باید آنانرا قجری مذهبی نامید. به قول بهرام مشیری اینان سفیه ان سیاسی بودند که درسال 1357 خمینی را که در سال 42 مخالفت خود را با حق رای زنان اعلام کرده بود و در کتاب تحریر الوسیله باب نکاح مساله 12 شهوترانی با دختر شیرخوار را صحیح می داند به عنوان رهبری آزادی بخش و مقدس به مردم نا آگاه آن زمان ایران قالب کردند. اینان با اینکه اعدامهای فله ای اول انقلاب را با چشمان خود می دیدند تا چندسال به تعریف و تمجید از او پرداخته و از او برای ملتی که عادت کرده بود به گوش خود بیش از چشمش اعتماد کند بتی مقدس و غیر قابل شکست ساختند. به راستی چگونه یک فرد می تواند میهن پرست و ملی باشد چنین شاگردان و همکاران خائن و جنایتکاری را به جامعه تحویل دهد. خصوصیت اصلی این گروه پهلوی ستیزی و جنگ با این خاندان به هرقیمت ممکن حتی نابودی ایران است. نگاهی بیندازید به بازرگان این پیر خودفروش سیاسی آلزایمری چگونه با پستی هر چه تمامتر به طمع به دندان گرفتن تکه استخوانی از قدرت وخالی کردن عقده های روانی خود از خاندان پهلوی پشت دستان خمینی را لیس می زند. به این ویدیو دقت کنید که این پیره عفیفه سیاسی یار نزدیک محمد مصدق چگونه نام الله را که مقدس ترین نام در بین ایرانیان آن زمان بود برای چاپلوسی از خمینی استفاده می کند و به او تقدس می بخشد. حال نگاهی می اندازیم به خود محمد مصدق که با نام دکتر محمد مصدق از او یاد می شود. آیا شما که اکنون در حال تماشای این برنامه هستید می دانید موضوع پایان نامه دکتر محمد مصدق چه بوده؟ موضوع پایان نامه دکتری او احکام ارث در قوانین اسلامی بوده و او در پایان نامه خود از این احکام دفاع کرده. موضوع و کاری که بیشتر به حوزه مربوط می شود تا دانشگاه. اینجاست که این جرقه در ذهن ما ایجاد می شود که محمد مصدق یک مسلمان باورمند به اسلام بوده. کسی که مسلمان است و به اسلام باور دارد شرع بر او حکم می کند که قوانین اسلام را در جامعه پیاده کند. در اثبات این سخن بر اساس نوشته های گروه قجری مذهبی مطالبی در ادامه برنامه آورده می شود. سند دیگری که در این زمینه می توان آورد سخنان مهدی بازرگان یار و همراه و تربیت شده مکتب محمد مصدق است که در سال 57 بازیچه خمینی شد و دولت غیرقانونی موقت را تشکیل داد و بارها اعلام کرد که می خواهد قوانین اسلام را در جامعه پیاده کند و جامعه را بر اساس قرآن اداره کند. در ضمن در باره چگونگی طی مدارج تحصیلی توسط محمد مصدق تحقیقی مفصل توسط محمد مجزا صورت گرفته و تردید جدی در این باره وجود دارد که در وبلاگ ایشان در آگوست 2011 نوشته شده است. اکنون نگاهی می اندازیم به 28 مرداد و چگونگی آن اتفاق. مصدق در یک آبان 1331 مجلس سنا را تعطیل کرده و نمایندگان آنرا که نیمی از آنان منتخب مردم بودند از سنا اخراج کرد. چگونه یک فرد دموکرات به خود اجازه می دهد یک یک مجلس را تعطیل کند؟ مجلس شورای ملی نیز در مقابل قانون گریزی ها و زیاده خواهی های مصدق ایستاد. مصدق در 19 تیرماه 1332 اعلام کرد چون مجلس به دولت توهین کرده دولت ناچار است که در باره انحلال مجلس که نمایندگان مردم ایران در آن حضور داشتند به رفراندوم متوسل شود. آری اینجاست که یکی از بخش های بارز شخصیت آن پیرمردی که ما عادت کرده ایم او را با عکسی که بسیار مظلوم و تنهاست ببینیم ظاهر می شود. او خودخواه است یعنی کسی حق ندارد به او توهین کند اگر البته توهینی شده باشد و قلدر است که می خواهد مجلس نمایندگان مردم را تعطیل کند. محمد علی میرزا مجلس را به توپ بست و او برای اینکه قاجار بودن خود را ثابت کند تصمیم به تعطیلی مجلس گرفت. او فردی شدیدا عصبی، لجباز و متعصب بود. او در 5 مرداد 1332 اعلام کرد که برای انحلال مجلس شورای ملی به رفراندوم متوسل خواهد. در 8 مرداد جمعی از نمایندگان مجلس رفراندوم او را غیر قانونی اعلام کرده و علیه این فرد خودخواه قلدر قانون ستیز اعلام جرم کردند. این رفراندوم بدون تصویب قانونی مجلس یا کمیسیونهایی از مجلس صورت گرفت که بی شک غیرقانونی است. مخالفان دولت به دلیل غیر قانونی بودن این رفراندم رای ندادند و نتیجه این رفراندوم غیر قانونی رای مثبت به تعطیلی مجلس بود. آنچه بیان شد تاریخ است افسانه و داستان سرایی نیست اگر شک دارید خودتان زحمت بکشید و تاریخ را مطالعه کنید. نوحه خوانان و سینه زنانی که زیر علم این فرد سینه میزنند و می گویند که او ملی بود و می توانست ایران را به دموکراسی برساند یا تاریخ را نمی دانند یا خود را به نادانی می زنند. یا اینکه از اساس نمی دانند یک فرد قلدر قانون گریز خودخواه که مجلس را به دلیل توهین به خود تعطیل می کند از اساس یک دیکتاتور به تمام معناست. در اینجا بد نیست واژه پوپولیسم را که یکی از منفی ترین صفات یک سیاستمدار است تعریف نماییم:. پوپولیسم به جریانی گفته میشود که که مدعی است بدون هیچ واسطه حزبی یا نهادی نماینده مستقیم مردم است و لذا خود را ملزم به پاسخگویی به هیچ نهاد سیاسی نمیداند و هر گاه نهادهای سیاسی که اساس دموکراسی هستند از او پاسخ بخواهند به عموم متوسل شده و با آوردن آنان به خیابان در مقابل نهادهای قانونی می ایستد . سیاستورزی آقای مصدق دقیقا از این سنخ بود و او بی شک یک عوام گرای پوپولیسم بود. مصدق بر اساس رفراندوم غیر قانونی یاد شده در 22 مرداد 1332 مجلس شورای ملی را نیز تعطیل کرد. او در در طی 9 ماه دو مجلس را که سمبل قدرت مردم در تصمیم گیری در کشور بودند تعطیل کرد. همچنین او اشتهای زیادی داشت و دیوانه وار تلاش می کرد تا فرماندهی ارتش را نیز از آن خود کند که خوشبختانه موفق نشده بود. هدف او این بود که قدرت مطلقه در کشور باشد و این یعنی کودتا. این عمل ثابت می کند کسی که شعار دموکراسی خواهی می داد خودش از اساس دیکتاتور بود. در 25 مرداد 1332 یعنی سه روز بعد کار غیر قانونی مصدق در تعطیلی مجلس شورای ملی پادشاه فقید ایران حکم عزل مصدق را صادر کرد. ولی مصدق نه تنها به حکم که بر اساس قانون باید به آن تمکین می کرد نپذیرفت بلکه فرستاده شاه را هم دستگیر کرد. اولین نکته که همه باید بدانند این است که قانون جاری کشور در آن زمان به شاه کشور این حق را داده بود که بتواند نخست وزیر را برکنار کند. به عنوان مثال امروز قانون به احمدی نژاد این حق را می دهد که وزیر خود را از کار برکنار کند. اگر احمدی نژاد وزیر را برکنار کرد کاری غیر قانونی انجام نداده. اگر وزیر حکم عزل خود را نپذیرد کارش غیر قانونی است. پس با این مثال ساده می توانیم بفهمیم عزل نخست وزیر یعنی محمد مصدق توسط شاه غیر قانونی نبوده. البته اگر کینه ها، عقده های روانی، پیری، آلزایمر و لجبازی اجازه بدهد برخی دشمنان پهلوی و مصدق اللهی ها واقعیات را بپذیرند. مصدق در این زمان از بخشی از نظامیان توده ای که توانسته بود زیر نفوذ خود در آورد استفاده کرده و بر علیه شاه ایران کودتا می کند و این نیرو را در برابر ارتش ایران قرار می دهد. این کار غیر قانونی این شغال یاغی به ظاهر موش مرده در صورت ادامه می توانست به جنگی داخلی و خانمان سوز تبدیل شود. شاه از ایران خارج می شود. بر اساس قانون جاری آن روز کشور فرمانده کل قوا پادشاه بود و کودتا چی و یاغی کسی است که در مقابل قانون جاری و ارتش کشور می ایستد. این بخش را ببینید که موسی مهران می گوید ما تانک داریم آنها هم تانک دارند. حال بهرام مشیری با ادعای سابقه نظامی آنقدر درک ندارد که بفهمد معنی این جمله چست بر او نمی توان خرده ای گرفت دانش او بیش از این نیست. در این زمان به دلیل بی کفایتی مصدق در اداره کشور، مردم ایران با مشکلات زیادی روبرو بودند. به همین دلیل مصدق پشتوانه ملی مردمی خود را از دست داده بود و چنان در بین مردم ایران بی پایگاه بود که به قول طرفدارانش حکومت توده ای نشان سه روزه غیرقانونی اش توسط چند چماقدارمیهن پرست زنده یاد شعبان جعفری ساقط شد و این یاغی خودخواه قانون گریز قدرت پرست کودتا گر خود را تسلیم کرد. برای روشن شده ذهن مصدق الهی ها به خصوص پیرانی چون بهرام مشیری که قوه یادگیری آنان تحلیل رفته مثالی دیگری می اوریم. اگر امروز محمود احمدی نژاد همین مجلس شورای اسلامی بر اساس رفراندومی بدون تصویب نشده در مجلس تعطیل کند آیا کار درستی کرده؟ اگر مجلس امروز که بر اساس قانون توانایی کنار گذاشتن احمدی نژاد را دارد او را از قدرت کنار بزند آیا نام این کودتاست؟ مصدق به جای پذیرفتن قوانین کشور و برکناری احتمالی از طریق استیضاح مجلس، ترجیح داد با اقدامیخلاف قانون مجلس را منحل کند. و در اقدام خلاف قانون دیگری دست خط عزل را نپذیرفت و کار را به جایی رساند که با حرکت نظامی برکنار شد. آری ما بچه های انقلاب مصدق را اوشین سیاست می دانیم. در سالهای 65 یا 66 سریالی پخش می شد با نام اوشین. همه اوشین را دوست داشتند تا جائکه یک روز در روز زن رادیو با زنی مصاحبه کرد و پرسید الگوی یک زن مسلمان کیست و آن زن جواب داد اوشین. امامراحل خمینی مهربان همان آیت الله مهدی بازرگان حکم اعدام آن زن را و تهیه کنندگان برنامه در صورت غیر زنده بودن آن صادر کرد. ما نمی دانستیم چرا تا اینکه بعدها متوجه شدیم اوشین یک زن تن فروش بوده جایی که او در آن کار می کرده جایی بوده برای تن فروشی زنان نه آرایشگاه. آری در جامعه ریاکار ما که تن فروش بودن زن بدترین صفت است و این زنان هیچ گاه جایگاهی در خور توانائیشان در کاهش فشار های روحی و جسمی جامعه نیافته اند و همشیه از طرف خریدارانشان چه مذهبی و چه غیر مذهبی نکوهش شده اند و مورد دشمنی قرار گرفته اند یک زن تن فروش را به عنوان الگو به جامعه قالب کرده بوند. در مورد مصدق نیز همین است یک فرد دیکتاتور لجباز قدرت پرست عوام فریب دین ابزار را به عنوان فردی دموکرات و سکولار به جامعه قالب کرده اند و می کنند. یکی از جملاتی که مرتب توسط مصدق اللهی ها تکرار می شود این است که شاه باید سلطنت کند نه حکومت. مصدق هیچ گاه این سخنان را در زمان بستگان قاجار و دیکتاتور خود عنوان نکرد. این شعار او فقط برای مخالفتش از انتقال سلطنت از قاجار به خاندان خدمتگزار پهلوی بود. مصدق تودهها را بسیج میکرد تا پشت آنها سنگر بگیرد و اصولا هیچ اعتقادی به قانون نداشت و با وجودی که خود را حقوقدان می خواند٬ کمتر براساس چارچوبهای حقوقی گام برمیداشت. او با فشار تودهها همه چارچوبهای قانونی را به هم ریخت. بقیه هم نمیتوانستند حرفی بزنند چون مردم در خیابان بودند. وقتی مجلس با مصدق به مخالفت برخاست٬ او به میان مردم رفت و گفت: مجلس این جاست. مجلس یعنی تودهها. اینها مصداق واقعی سیاستهای پوپولیستی است. در سالهای گذشته اینگونه به ما القا شده که نفت توسط مصدق ملی شد. در صورتیکه ملی شدن صنعت نفت ابتدا توسط مجلس شورای ملی تصویب شد، مجلس سنا این مصوبه را تایید نموده و با امضای شاه ایران به قانون تبدیل شد. دولت مصدق در اردیبهشت 1330 یعنی چهل روز پس از ملی شدن صنعت نفت به روی کار آمد. زمانیکه نفت ملی شد مصدق یک نماینده مجلس بیش نبود. مصدق فردی بسیار مذهبی و معتقد بوده که احکام اسلام باید در جامعه پیاده شود و آخوندها در مدیریت جامعه نقش نقش موثر داشته باشند. مصدق که به دروغ از او به عنوان نماد ملی گرایی یاد می شود نماد اسلام گرایی یا در اصل آخوند گرایی است. توجه بهرام مشیری راکه در چندین برنامه خود در نکوهش ماه رمضان و روزه سخن گفته وپرسیده که کشور ایران چه مقدار به مرده های عرب بدهکار است که باید کشور ایران به دلیل سالمرگ آنان تعطیل باشد به برخی از اقدامات محمد مصدق جهت پیاده کردن قوانین اسلامی در جامعه جلب می کنیم. مصدق برای اولین بار سوگند خوردن به قرآن را در مجلس ایران باب کرد. مصدق در 14 خرداد 1330 بخشنامه ای را برای رعایت قوانین شرعی در ماه رمضان صادر کرد در سال 1330 روز وفات امام جعفر صادق را تعطیل رسمی اعلام نمود در 23 مرداد 1332 قانون منع پیاله فروشی را لازم الاجرا کرد در انتخابات دوره هفدهم آخوند پر نفوذ آقا شیخ علی تهرانی را به ریاست نظارت بر انتخابات مجلس گماشت و بدین ترتیب زمینه حضور آخوندها را برای اولین بار در مجلس ایران فراهم نمود. در اسفند 1330 در یکی از روزنامه های ایران مقاله ای با عنوان خطر حکومت آخوندبازی و هرج و مرج چاپ شد و در آن مصدق به دلیل قدرت دادن به آخوندها مورد نقد شدید قرار گرفته بوده. عزت الله سحابی می نویسد دوره مصدق اوج حضورآخوندها در قدرت و تصمیم گیری در کشور در دوران پهلوی بود. مقامی که مصدق برای آخوندها قائل بوده ارشاد و دولت و رهبری عموم بوده است. بر اساس آثار منتشر شده توسط گروه قجری مذهبی ها از جمله محمد ترکمان و عزت الله سحابی به طور آشکارا می توان به این نتیجه رسید که مصدق یک آخوند بدون عمامه بوده. جامعه آرمانی مصدق جامعه ای بوده که در آن آخوندها بر اساس قوانین اسلام بر عملکرد مردم و مسئولین نظارت کنند. به طور عملی می توان گفت جامعه آرمانی مصدق همان جامعه ایران بعد از انقلاب 57 بوده. اگر مصدق را پدر انقلاب 57 یا کارنده بذر آن انقلاب بدانیم به بیراهه نرفته ایم. یاران و تربیت شده مکتب مصدق از جمله یزدی، سنجابی و بازرگان رکاب خونین خمینی را بوسیدند و او را به طمع لیسیدت تکه استخوانی از قدرت بر گرده ملت ایران سوار کردند. خود قجری مذهبی ها معتقدند مصدق با تشکیل یک مجلس آخوندی به جنگ نوگرایی و تجدد ایران رفته که هدف اصلی دو شاه خدمتگزار پهلوی بود. او همیشه با نوگرایی این دو پاشاه سر ستیز داشت. مصدق فردی بوده مانند احمدی نژاد حراف و عوام فریب. وقتی هوشنگ امیراحمدی وقتی در برنامه پارازیت اعلام کرد که احمدی نژاد مصدق است اعتراض همراه با شگفتی کامبیز را به همراه داشت. اما با مروری بر عملکرد محمد مصدق می توان به این نتیجه رسید که هوشنگ امیراحمدی مصدق را بهتر از کامبیز می شناسد. مصدق در سال 1305 وقتی وارد مجلس شد عکسی از پیامبر اسلام را به همراه خود برد و گفت این پادشاه اسلام است که دست او بیرق ایران است. این حرکت مصدق که بر اساس نوشته قجری مذهبی ها یعنی محمد ترکمان در مخالفت با پادشاهی رضا شاه عنوان شده که پادشاه این کشور حضرت محمد است انسان را به یاد هاله نور اطراف سر محمود احمدی نژاد دلقک در سازمان ملل می اندازد. او در تیرماه 1332 وقتی مجلس در مقابل زیاده خواهی های او ایستاد با عصبانیت از مجلس خارج شد و در مقابل مجلس روی چهارپایه ایستاد و به مردمی که در حال گذر بودند گفت نمایندگان مردم شما هستید نه آنانکه در مجلس هستند. مصدق در مجلس عنوان کرد که اعتقاد به اسلام باید در جامعه نهادینه شود به گونه ای که سرباز اسلام باید معتقد باشد چه بکشد و چه کشته شود به بهشت می رود. نتیجه این سخنان عوامفریبانه شیادانه را در 8 سال جنگ خانمان سوز کثیف که شیادان به عنوان دفاع مقدس از آن نام می برند با چشمان خود دیدیم. مصدق در سال 1299 به تایید و پشتیبانی دولت انگلستان والی فارس می شود. کتابی توسط یکی از آخوندهای شیراز با عنوان قوانین اللهی نوشته شده بود و نویسنده معتقد بوده قوانین الهی برگرفته از قرآن باید در جامعه پیاده شود و مصدق این کتاب را با هزینه شخصی چاپ می کند. شعارهای زیاد در رابطه با ملی شدن صنعت نفت اجازه نداده که به این ماجرای مهم با دید کارشناسی نگریسته شود. مصدق هم افکار عمومی را تحریک کرده بود که ما به تنهایی میتوانیم نفت را استخراج و فرآوری کنیم که هیمن این ادعا هم ظرف مدت کوتاهی از هم پاشید. روی دیگر ملی کردن صنایع٬ محروم کردن بخش خصوصی از مالکیت و مدیریت است، بنابراین تفاوتی میان ملی کردن یا دولتی کردن صنایع وجود ندارد. بر بسیاری از کارشناسان اقتصاد کاملا روشن است که آقای مصدق و دوستان ایشان در جریان دولتی کردن صنعت نفت ایران ضربه سنگینی به اقتصاد ما زدند که هنوز آثار این ضربه در اقتصاد ما مشهود است. آقای مصدق با شعارهای عوامپسندانه جامعه ایران را به بیراهه برد و با اشتباهی که در دولتی کردن نفت ایران مرتکب شد٬ اقتصاد ایران را به مسیر نادرستی کشاند. مصدق آن قدر جو را سنگین کرده بود که حرف حسابی کارشناسان هم شنیده نشد و آنها که به این روند انتقاد کردند٬ با مانع بزرگی به نام افکار عمومی برخورد کردند که هر صدای کارشناسی را خرد و بیآبرو میکرد. جبهه ملی آن قدر در تبلیغات٬ افراط کرده بود که مردم اگر میدیدند کسی در نقد نهضت ملی شدن صنعت نفت سخن میگوید٬علیه او موضع میگرفتند. بهترین نمونه٬ سپهبد رزم آرا است که به عنوان منتقد نهضت ملی شدن صنعت نفت٬ به مخالفت با مصدق برخاست و خواستار در پیش گرفتن روشهای عاقلانه شد. درمدت کوتاهی٬ سپهبد رزم آرا به منفورترین چهره مبدل شد و زمانی که ترور شد٬ در اوج نفرت عمومی قرار داشت درحالی که حرف درست را رزم آرا میزد. بازرگانان و تجار میدانستند که مصدق تصوری واقعی از پیچیدگیهای مالی، فنی و بازرگانی صنعت نفت ندارد. اندیشه بازرگانان درست بود و آنها با توجه به این که میدانستند مصدق درک درستی از پیچیدگیهای نفت ندارد ٬معتقد بودند بدون کمک خارجی٬ دستیابی به نفت و درآمدهای نفتی امکانپذیر نیست و اصولا چه سودی حاصل کشور میشود که ما قراردادهای فعلی را نقض کنیم و بعد مجبور شویم با اتکا به کمک خارجیها دوباره نفت استخراج کنیم. هرچه بیشتر در مورد قضایای ملی شدن صنعت نفت و شخص مصدق مطالعه میکنم٬ بیشتر به این نتیجه میرسم که مصدق هیچ درک درستی از سیاست مدرن نداشت و اصولا هیچ اعتقادی به دموکراسی هم نداشت. او یک سیاستمدار سنتی به معنای بد کلمهاش بود. یعنی هم سنتی بود و هم پوپولیست وعوام گرا. مصدق در غرب درس خواند اما هرگز با ذهنی مدرن به کشور بازنگشت، . برداشت آقای مصدق از دموکراسی به پوپولیسم و عوامفریبی ختم شد و آقای مصدق یا نمیدانست یا نمیخواست بداند که دموکراسی٬ نیاز به ایجاد نهادها و بسترهای حقوقی دارد.این نهادها هستند که باعث ماندن و بقای دموکراسی میشوند و دموکراسی این نیست که عدهای را به خیابان دعوت کنیم و بگوییم هرچه اینها میگویند٬ عین دموکراسی است. مصدق شعار زنده باد مخالف من سر میداد اما طرفداران او در جبهه ملی را باید جزو بنیانگذاران چماقکشی درایران دانست. مطالعه تاریخ به خصوص آن چه از تاریخ شفاهی آن دوران میتوان برداشت کرد به ما نشان میدهد که نخستین چماقداران سیاسی ایران٬ طرفداران آقای مصدق بودند. رهبر یکی از احزاب طرفدار جبهه ملی یکی از این افراد بود که عدهای چماقدار را مدیریت میکرد. پوپولیسم مصدقی نقطه عطف قانونشکنی و پشت کردن به نهادهای دموکراسی بود. مصدق میگوید: «همه گرفتاریهای ما با آن یونانی آغاز شد». منظورش هم اسکندر مقدونی بود. یعنی مقصر همه گرفتاریهای ما در تاریخ اسکندر یا خارجیان خبیثی مانند او است. این طرز تفکر مصدق در رابطه با سیاست داخلی ایران بود. انگلیسیها را بیرون کردند اما خودشان که نمیتوانستند نفت استخراج کنند. باز هم باید خارجیها را میآوردند تا نفت استخراج کنند. باید این واقعبینی را در خود ایجاد میکرد که وقتی انگلیسیها را اخراج کند چه کسانی میخواهند نفت را استخراج کنند یا بازار فروش نفت کجا باشد. در مورد جنبه اقتصادی ملی کردن صنعت نفت بزرگترین گرفتاری ما از آن تاریخ تاکنون است. نفت دولتی موجب بزرگ شدن بیش از حد دولت و بسط ید اقتصادی آن بر کل جامعه شده و از رشد بخش خصوصی واقعی و نهادهای مدنی پایه آزادی و حقوق انسانها جلوگیری کرده است. ما میتوانستیم بگذاریم شرکت نفت ایران و انگلیس را همان طور که بود حفظ شود اما با اصلاح قراردادها و قوانین و مقررات در مجلس منافع بیشتری را نصیب کشورمان کنیم. مجلس میتوانست در مورد بهره مالکانه قانون جدیدی بگذراند و دولت آنرا اجرا کند. اگر میگوییم قرارداد دارسی وجود داشت که سالها دارای اعتبار بود، میتوانستیم این قرارداد را در مذاکرات تغییر دهیم. انگلیسیها هم حاضر به مذاکره بودند. میتوانستیم به تدریج آنها را وادار به عقب نشینی بکنیم، نه این که نفت را دولتی کنیم و بعد هزینهها و خسارات سنگینی متحمل بشویم و باز همانها را بیاوریم تا نفت را استخراج کنند. مصدق دید روشنی نداشت. یک شعار سیاسی داده بود و به دنبال عمل به آن بود، این که انگلیسیها را خلع ید کنیم و آنها را از کشور بیرون کنیم. اما این که بعد از آن چه بکنیم و صنعت نفت را چگونه پیش ببریم چیزی بود که مصدق برایش برنامهای نداشت. هیچ ایدهای در موردش در جبهه ملی وجود نداشت. چگونگی اداره کردن صنعت نفت، استخراج و فروش آن سوالهای بیپاسخی بودند.
اشتراک در:
پستها (Atom)