۱۳۹۱ فروردین ۱۱, جمعه

سايت «جرس» ـ ارگان«جن گيران» و «رمالان» و «ساحران



  ديدار مغيبات
 وقتی اکثريت خود انديشه وران و نويسندگان و نخبه گان سياسی يک ملت «ملاباز» بوده و در پی يک روضه خوان زبان نفهم بنام خمينی افتاده و انقلاب اسلامی براه اندازند، سپس دو دهه پس از آن عمل ننگين ايرانسوز خود و مشاهده ی آنهمه جنايت و خيانت، باز در پی ملای دگری بنام خاتمی افتاده و از او طلب دموکراسی کرده و امروز هم همچنان به در شاگردان خمينی ضحاک دخيل بندند، پس آن ملت بدبخت و فلکزده آخر از خواندن و شنيدن روشنگری ها و موضع گيری های خردمندانه چه کسانی و چه گروهی بايد آموخته باشند که مذهب چيست، امام زمان اهل کجاست، جامعه چگونه است، عقل چه سان کار می کند، استدلال چه رنگ و بويی و سياست چه طعم و رنگی دارد؟!
 .........................................................................................................................
سايت  «جرس» ـ ارگان«جن گيران» و «رمالان» و «ساحران» ـ که خود را «اصلاح طلب» و بقول آقای اکبر گنجی، «دوموکوراسی» خواه هم می خوانند، مثلآ برای غيردموکراتيک نشان دادن دولت برادران ذوب شده در ولايت خويش، با هزار دنگ و فنگ و بگونه ای «برانگيزاننده» خبر می دهد که علی خامنه ای در پاسخ به استفتائی از سوی الوات حکومت خود، خويشتن را یک مجتهد جامع الشرايط خوانده است.
اين سايت مدعی آزادی خواهی هم، برای اينکه از ديد خود مثلآ آن روضه خوان انگل را چهره ای غيرمردمی نشان دهد، در پايان خبر هم، با حروفی درشت اضافه می کند که: «بدین ترتیب رهبر جمهوری اسلامی، در پاسخ به استفتاء فوق الذکر، ابتدائا و رسما خود را یک "مجتهد جامع‌الشرایط" و "جانشین امام زمان در عصر غیبت" نامید و حکومت خود را "شعبه‌ای از ولایت ائمه‌ اطهار" و "ولایت رسول‌الله" ذکر کرد و خاطرنشان ساخت اطاعت از دستورات حکومتی ولی فقیه، نشانگر التزام کامل به ولایت فقیه است.
ابتدا اين بياورم، از آنجا که نگارنده تمامی مباحث فقهی روضه خوان های بی سرو پای را از بن و پايه سخيف و مبتذل می دانم، هيچ گاه هم اين اراجيف را موضوع نوشته های خود نمی سازم. از اينروی اين خبر از ديد اصلاح طلبان «خيلی شگفتی آفرين» هم، از ديد من آن اندازه مبتذل و بی ارزش است که آدمی اصلآ می بايد حتا ورود بدان را هم توهين در حق خود بپندارد.
 پس مراد من در اين نوشته، نگاهی به پسمانده گی فرهنگی و تيره روزی ملت ايران است که موجب به ميان انداختن چنين مباحث پيشاقرون وسطايی و سخيفی می گردد، نه پرداختن به خود اين رخداد که از ديد من معلولی بيش نيست. مرادم اين است که لطفآ نيک بيانديشيد که بخشی از مردم نگونبخت ما، تا چه اندازه بايد از قافله ی فرهنگ و مدنيت عقب افتاده باشند که گروهی جن گير و رمال و ساحر با نام غلط انداز «اصلاح طلب»، گمان برند که همچنان می شود اين مردم را با چنين بحث های ابلهانه و شرم آوری تحريک کرد، آنهم در هزاره ی سوم !
 چون اگر اين «پسمانده گی فرهنگی» و به تبع آن هم اين احتمال وجود نمی داشت که مردم از خود «واکنشی خشم آلود» نشان دهند، کسی در اين عصر و زمانه که اصلآ چنين جفنگياتی را اينگونه برجسته نمی ساخت. بدانسان که پنداری اين خبر که يک روضه خوان مسخره از ميان ديگر ملا های همگی طفيلی و مسخره خود را نائب امام زمان خوانده، خبر يک فاجعه ی بزرگ ملی باشد!
 يعنی نائب کسی که اصلآ باور به وجود خود وی زشت ترين توهين به کرامت و شرف انسانی است، چه رسد به اينکه کسی هم بپذيرد که آن موجود خيالی، می تواند نايبی هم داشته باشد و آن نايب هم ولی فقيه گشته و حق داشته باشد که بر گردن هفتاد و چند ميليون انسان بالغ، بسان چهارپايان افسار افکنده و با آن حيوانات فاقد شعور و اختيار، هر کاری که دلش خواست، انجام دهد. نايب همان امام زمانی که بنا بر گفته خود روضه خوانها هم، چون راسو مرتبآ از اين چاه به آن چاه نقب می زند و از زير هم، دائمآ ميان سامرا و نجف و کربلا و قم و جمکران در رفت و آمد است.
طرفه اين که گويا آورندگان چنين خبر های بقول فرنگی ها، «چيپ» و تهوع آوری، لابد خودشان را هم آگاه تر و دموکرات تر از انگل هايی می دانند که در حال حاضر ايران را در دست دارند و گروه خود را هم آلترناتيو نظام اين زباله های آفرينش معرفی می کنند که با دستاويز همين اوهام مسخره و شرم آور، جدای از دزدی و شرارت و تجاوز و جنايت در داخل، در بيرون هم ديگر ذره ای شرف و آبرو و احترام و اعتبار برای ايران و ايرانی باقی نگذارده است. 
درد اصلی هم ای داد که همين است. اين که اکثريت مردم ما دستکم هنوز هم بدين اندک خرد انسانی و آگاهی نرسيده اند که نگاه آدميان به مذاهب اصولآ از پشت پنجره ی عقل نبوده و نيست که حتا بتوان وجود خود خداوند را هم با استدلال های عقلی اثبات کرد، چه رسد به کشيدن پای رسول و امام زمان و مجتهد جامع الشرايط و نايب او به عرصه سياست که بنای آن بر بنيان استدلال و منطق استوار است و دائمآ هم بايد در حال نو شدن و بروز شدن باشد.
اين «پسماندگی فرهنگی» هم البته با توجه به «کارنامه درخشان! روشنفکری ايران»، هيچ جای شگفتی ندارد. چرا که در ميان ما اصلآ روشنگری وجود نداشته که مردم بدانند که خداوند و ديگرپديده های برون آمده از دل اين پديده بسان عالم غيب، رسالت انبيا، نزول وحی، ولايت اولياء و ديدار مغيبات... ، همه و همه اموری حسی و ساخته و پرداخته ذهن خود انسان هستند.
پس اگر مغيبات و يا در پرده مانده ای هم برای ما ايرانيان وجود دارد، دلايل همين سيه روزی های ما است که هنوز هم هيچ کس نمی خواهد، يا نمی تواند و يا اينکه اصلآ نمی صرفد که آنها را ريشه يابی کرده و بسوزاند، نه آن مغيبات ساخته گی و مضحک شيعی که کسی سوار بر خر و اسب و گاو شتر به عالم غيب سفر کرده و از آن جهان ذهنی و ناپيدا برای ما آيه و حديث آورد.
اصلآ وقتی اکثريت خود باصطلاح انديشه مندان و نخبه گان ايران پس از آن «جنون مذهبی ايران بربادده» و حتا با سی و يک سال تجربه ی عينی سراسر خيانت و دزدی و چپاول و تجاوز و خون هم همچنان از «ملای بد» و «ملای خوب» سخن بگويند، ديگر چه جای شگفتی دارد که ايران در دست مشتی روضه خوان و چاقوکش باشد که با لاطائلاتی چون فقه و امام زمان و مجتهد جامع الشرائط و ولی فقيه و فتوا ... مردم ما را حد و تازيانه زده و حتا به پسران ما هم تجاوز کنند و گروه ديگری هم بنام «اصلاح طلبان» درست با همان اراجيف شرم آور به نبرد آنان رفته و خود را هم آزادی خواه و فرزانه و آلترناتيو آن «نظام ساخت روشنفکران ايران» معرفی کنند.
بحث من در اينجا البته بررسی «کارنامه ننگين روشنفکری ايران» نيست که نگارنده به سهم خود، تاکنون در باره اين «بزرگترين مصيبت ملی» زياد نوشته ام. ليکن همين اندازه بياورم که وقتی اکثريت خود انديشه وران و نويسندگان و نخبه گان سياسی يک ملت «ملاباز» بوده و در پی يک روضه خوان زبان نفهم بنام خمينی افتاده و انقلاب اسلامی براه اندازند، سپس دو دهه پس از آن عمل ننگين ايرانسوز خود و مشاهده ی آنهمه جنايت و خيانت، باز در پی ملای دگری بنام خاتمی افتاده و از او طلب دموکراسی کرده و امروز هم همچنان به در شاگردان خمينی ضحاک دخيل بندند، پس آن ملت بدبخت و فلکزده آخر از خواندن و شنيدن روشنگری ها و موضع گيری های خردمندانه چه کسانی و چه گروهی بايد آموخته باشند که مذهب چيست، امام زمان اهل کجاست، جامعه چگونه است، عقل چه سان کار می کند، استدلال چه رنگ و بويی و سياست چه طعم و رنگی دارد؟!
نويسنده البته نمی خواهم بنويسم که بايد حتمآ باور های متافيزيکی يا اين جهانی مردمان در زندگی خصوصی آنان را به سخره گرفت. چرا که هر انسانی حق دارد که در چهارچوبه ی زندگی شخصی خود ابر و باد و درخت و صخره و کوه را خدا و پيغمبر و امام و مقتدای خود دانسته، عنترپرستی پيشه کرده و حتا بوزينه ستا باشد، ليکن هر زمان که او کلامی از اين باور های سخيف خود در مباحث عقلی به ميان آورد، اصلآ وظيفه وجدانی و شرافتی هر انسان خردمندی است که بر دهان او کوبد که اين باور های توهين آميز را برای خود نگهداشته و در ميدان عقل و کوی سياست کلامی از اين جفنگيات بر زبان مياورد!
 و آنگاه که گروهی با همين اوهام و خريت ها، حکومتی تشکيل داده و به دستاويز قوانين فقهی و امام زمانی و مجتهد بازی خود مردمی را از هست و نيست ساقط کردند، در چنين حالتی ديگر هم نه بر خود آنها، بلکه بايد به سختی بر «باور» های ويرانگر آنها تاخت. چرا که در «حکومت دينی»، بحث بد بودن و خوب بودن اين يا آن شخص، اصلآ از بن و پايه غلط بوده و مباحثی کاملآ انحرافی هستند. چرا که اينکار، جدای از اينکه دانسته و نادانسته، «اصل حکومت دينی» را به رسميت شناختن» و افتادن در دام همان مباحث حوزوی دلخواه روضه خوان ها می باشد که حق در کلام و فتوا و قول کدام مجتهد و فقيه است، بلکه به مثابه ريشه را به حال خود وانهادن و قطع چند برگ و شاخ کوچک از يک درخت کهنسال و بزرگ است که تنها فايده آن ببار آوردن ميوه ی سمی و کشنده و جلوگيری از رسيدن نور خورشيد به ديگر رُستنی های زيبا و مفيد است.
از اينروی هم هر کسی که در بحث دموکراسی و آزادی و سکولاريسم و حقوق بشر و بويژه «حق انتخاب» از ولایت ائمه‌ اطهار و رسول‌الله و مجتهد جامع الشرايط ... سخن به ميان آورد، يا يک انسان کاملآ نادان است و يا يک شياد خيلی پست. چرا که در دين اصلآ «حق انتخاب» وجود ندارد که کسی هم بر سر چگونه گی آن بحث کند. بدين خاطر هم همه بايد بدانند که در جمهوری روضه خوان ها، سخن درست، درست همان سخنان علی خامنه ای و مصباح و احمدی نژاد و حسين شريعتمداری است نه سخنان التقاطی آخوند کديور کلاش و دروغگو و شوهر خواهر کلاش تر اش، سيد عطاالله مهاجرانی و ميرحسين و کروبی و اکبر گنجی و ديگر کسانی که خود را اصلاح طلب می خوانند که دوغ و دوشاب را در هم می آميزند.
برای اينکه کمی ژرف تر به مسئله بنگريم، توجه داشته باشيد که اصلآ حتا خود پديده خداوند هم يک وهم و خيالی بيش نيست، چه رسد به اوليا و انبياء و فقه و شيخ و ملا. هر کسی هم که بگويددر اثر «مطالعه»، به حقانيت يک دين رسيده، مراد وی سير در الهيات (theologyو يا خواندن بقول ملا ها، (حکمت الهی) است که در چهارچوبه ی امور حسی هستند، نه مطالعه به معنای متعارف کلمه. چرا که در فرهنگ همه مذاهب، مطالعه به معنای همان غور در اوهام است.
بويژه در فرهنگ شيعه گری اين روضه خوان ها که اصلآ خود آن فرهنگ و به تبع آنهم بيشترين متون کهنه و نو آن بقول افاغنه، «بيخی» چرند و حتا ننگين است. زيرا که اين متون مستقيم و غيرمستقيم، به پس و پيش انسان و حيوان مربوط می شود و چگونه گی جماع و لواط. با اين مضامين که مثلآ چگونه بايد بر روی خال و عم خود درغلطيد و با آنان جفت شد که شرعی باشد، چه سان بايد با اسب و الاغ و قاطر و حتا مرغ خانه گی جفت شد که عرش خدای نلرزد و با کدام گام به توالت يا بقول خودشان، «بيت الخلاء» برای ادرار وارد گشت که الله خشمگين نگردد و از اين مزخرفات شرم آور. همچنان که جدی ترين مباحث اين مذهب ننگين هم همچون معصوم بودن مشتی زنباره متجاوز و تن آسای به نام امام و به چاه اندرافتادن آخرين آنها... همگی هجو، هزاران کيلومتر نوری دور از دايره عقل و ساخته و پرداخته ذهن های پوسيده و متعفن مشتی ملای بی فرهنگ و رذل و بی سر و پای است.
البته اين حقيقت را هم بياورم که نه فقط شيعه گری، بلکه ساختمان هيچ دين و مذهبی دگری هم بر شالوده ی علم و فورمول های برآمده از آزمون های علمی استوار نگشته که کسی هم بخواهد از راه پژوهش های علمی آنها را شناخته و يکی از دين ها را از ديگر اديان منطقی تر يافته و بدان بگرود. اين اصطلاح «علوم دينی» در فرهنگ ما هم از بن و پايه يک اصطلاح غلط است. زيرا آنگاه که ريشه ی خود يک پديده علمی نباشد، روشن است که سخن گفتن از دانش آن پديده، سخن بيهوده ای بيش نيست.
اين صفت جمع «علما» هم که ملا ها به خود تقديم کرده اند، به معنای راستين عالمان اوهام و چرنديات بودن است نه دانشمند گشتن. يعنی ما کسانی هستيم که در رشته ی اراجيف و غازورات از همه عالم تر گشته و چند متری دستار بر سر بسته ايم و حال هم اين حق را داريم که مرجع تقليد و مقتدای شما حيوانات دوپای گرديم که نه «عقل» می شناسيد و نه «اختيار».
برای اثبات بی منطق و همچنين جنايتکارانه بودن اصل و ريشه علوم دينی، نمونه ای ساده می آورم که آنچه نوشتم را بيشتر روشن کرده باشم. نمونه ای از سخنان رذيلانه و ضد بشری آيت الله محمدی ری شهری، قاتل خونخواری که زمان درازی رياست بر بيدادگاههای نظامی رژيم روضه خوان ها را بر عهده داشت و اينک چند سالی هم هست که از سوی علی خامنه ای به پاداش جنايات خود، به «نماینده گی رهبری در سازمان حج و زیارت» منصوب گرديده.
چنانچه خوب و ژرف به جوهر سخنان اين روضه خوان جنايتکار بيانديشيد، خواهيد فهميد که اولآ دين و دستورات دينی و حتا فلسفه ی وجودی خداوند به ويژه الله اسلام و ملايان، چه اندازه سخيف و مسخره است و دوم اينکه چگونه اين طايفه به دستاويز همين اراجيف، هر جنايت و زشتکرداری خود را به فرمان خداوندی منتسب می سازند. چکيده ی سخن او اين است که خداباور و مؤمن راستين بودن، به ويژه مؤمن مسلمان بودن، تنها از راه نادانی و فرمانبرداری کورکورانه از الله امکان پذير است. حال آن الله روانی، فرمان هر جنايت سبعانه ای را هم که صادر کند.
يعنی اگر آن الله روانی و خونخوار به تو دستور داد که بايد فرزند دلبند خويش را سر ببری، تو بی اينکه لختی درنگ کرده و به شنيع بودن چنين عمل ننگينی بيانديشی، فورآ بايد کارد برگرفته و سر جگرگوشه خود را از تن جدا سازی تا آن جنايت پيشه از تو خشنود گردد. ولو که عقل و منطق و حتا عاطفه ی غريزی حيوانی ـ که انسان هم نوعی از آن است ـ بر تو نهيب زنند که ای موجود پست بی وجدان، اين عمل تو، جنايتی بسيار هراسناک و ننگين است! تنها استدلالی هم که اين روضه خوان پست فطرت برای حقانيت اين عمل شنيع و هر کار جنايتکارانه ی دگری می آورد اين است که، گويا عقل آن الله ديوانه و خونخوار و بی عاطفه تر از هر حيوان بی شعوری، بيش از همه ما انسانها کار می کند.
و از اين قرار هم بگفته او، گويا: «وقتی انسان کاری را در راه او انجام می‌دهد، ضرورتی ندارد فلسفه‌اش را بداند»؟! پر پيدا است که معانی درست و دقيق آيات قرآنی «دستورات خداوندی» را هم فقط و فقط روضه خوان ها درک و تفسير می کند. در قاموس اين جنايتکاران هم که معنای «دين داری و مسلمانی»، به زبانی خيلی ساده و روشن، «وداع با عقل و عاطفه» و به «ماشين جنايت» مبدل گشتن است که صد رحمت بر درازگوشی که طفلک نه تنها کاملآ بی آزار است، بلکه همه عمر هم بار می کشد و خوراک آن هم يونجه و کاه و علف های هرز است.
 و حال نيک به سخنان از ديد خود، گوهربار اما در حقيقت «خونبار» اين مجتهد جامع الشرايط شيعی از سامانه ی اينترنتی خبر آنلاين توجه بفرماييد. اين را هم نوشته باشم که براستی اين پاسداران جهل و ارباب خرافه و جنايت، اينترنت را هم خون آلود کرده و از اين تکنولوژی محصول خرد، در راه خردکشی و گسترش جنايت استفاده می کنند.
 اين ضحاک بچه می گويد: «قلمرو معرفت انسان نسبت به مصالح امور محدود است. هنگامی که ابراهیم (ع) مورد خطاب قرار گرفت که برو فرزندت را بکش، از خدا نپرسید که برای چه بکشم؟ علت کار را نپرسید. بلکه هر چه خدا گفت همان را انجام داد. بنابراین وقتی انسان کاری را در راه خدا انجام می‌دهد ضرورتی ندارد فلسفه‌اش را بداند. یکی از راز و رمزهای حج این است که بر اساس سخنان امیرالمومنین(ع)، خدا بندگانش را امتحان می‌کند. فرموده است دور این سنگ بگردید، یا به آن‌جا سنگ بزنید، چرا؟ جواب این است که خدا گفته است و چون او گفته، حتماً یکمصلحتی دارد... (و) انسان به راز و رمز همه چیز آگاه نیست...» پايان نقل قول
با آنچه آوردم، پس اين به ميان انداختن بحث ائمه اطهار، مجتهد جامع الشرايط ، فتوا و حتا ولايت خود خداوند هم بر انسانهای عاقل و بالغ که بايد اختيار زندگی خود را داشته باشند، از سوی هر کس و گروهی که باشد، دانسته و نادانسته، بدرستی ادامه همين بی فرهنگی ها و کثافت های انديشه ای و کرداری است. چرا که اين مباحث مذهبی، نه تنها غير عقلی و ضد سياسی، بلکه اصلآ بسيار هم جنايتکارانه و ضدبشری هستند که بوی خون از آنها به مشام می رسد.
زيرا حتا با يک نگاه سطحی به تاريخ بشری هم به نيکی می توان اين حقيقت را دريافت که اصلی ترين دليل بزرگترين کشت و کشتار ها در تاريخ، اصلآ همين کشيدن بحث دين و تفاوت بينش ها و خوانش های مذهبی به ميدان منازعات سياسی بوده است. از آنجايی هم که همه ی طرف های منازعه در اين انديشه جاهلانه بوده اند که «برای حق و رضايت خداوند» خون می ريزند، جنايات خود را نه زشتکاری، بلکه حتا گونه ای «عبادت» پنداشته اند. همچنان که در رژيم ضدبشری روضه خوان ها، متجاوزان به نواميس دختران دلبند ايرانی و پسران، عمل خود را بقول خودشان«لبيک به حق» و «اطاعت از امر پروردگار» و عين «عبادت» می پندارند.
و سرانجام هم اينکه اين پديده خداوند و مذاهب که همگی هم ساخته و پرداخته ذهن خود انسانها بوده و اين مثلآ «يکتاپرستی» يا «توحيد» که قرار بوده خواهری و برادری و عدل و داد و صلح در ميان مردمان بگستراند، در عمل خود اصلی ترين دليل تمام بربريت ها در طول تاريخ بوده است. تا کنون هم هيچ جانور درنده ای به اندازه انسان، خون همنوع خود را بر زمين نريخته است.
چرا که جانور وحشی نه خداوند می شناسند، نه توحيد، نه به بهشت و جهنم باور دارد و نه اصلآ دچار اين اوهام جنايتکارانه مذهبی می گردد. از اينروی هم او بگونه غريزی، تنها برای سير کردن شکم خود به شکار می رود، نه خوشنود ساختن الله و ائمه اطهار و امام زمان و نايب وی که معنای اين سخن هم اين که، هر اندازه که انسان بيشتر در گرداب دين غرقه گشته و مؤمن تر گردد، به همان اندازه هم نابخرد تر و وحشی تر و درنده خوی تر از جانوران وحشی و درنده می گردد، همين. امير سپهردومين روز امرداد ماه سال هشتاد و نه خورشيدی، برابر با بيست و چهارم جولای دو هزار و ده ميلادی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر