مصدق اوشین سیاست پدر انقلاب 57
مصدق اوشین سیاست پدر انقلاب 57
خدمتگزار بودن پادشان پهلوی بر اکثر ایرانیان مانند روز روشن و آشکار است. تنها عده ای معدود به خدمتگزار بودن این پدرو پسر اعتراف نمی کنند. اما در مقابل خاندان پهلوی یک نام و یک روز قرار دارد که ابزار دست مخالفان این خاندان هستند. محمد مصدق و 28 مرداد. فردی که با اتحاد با توده ای های روس نشان با هر دوی این پدر و پسر ایران ساز در ستیز بود. مخالفان خاندان پهلوی به گونه ای سخن می گویند که گویی این خاندان یک کشور صد در دموکرات را تحویل گرفته و به یک کشور استبدادی تبدیل کرده اند. آنان هیچ گاه از بی لیاقتی و دیکتاتوری شاهان قاجار و بی کفایتی آنان که گاه از اجداد آنان نیز هستند سخنی به میان نمی آورند. نام محمد مصدق و روز 28 مرداد به طور غیر قابل باوری از زبان گروه زیادی عنوان می شود. از بهرام مشیری مخالف اسلام گرفته تا گروه مجاهدین خلق اسلام گرای. تجربه حدود چهار دهه زندگی به تهیه کننده این ویدیو آموخته که تعداد بیان کنندگان یک نظر نمی تواند میزانی برای راستی یا ناراستی آن نظر باشد. نمونه بسیار روشن آن تعریف و تمجیدهای بسیار زیادی بود که افراد زیادی در سالهای اول انقلاب از خمینی می کردند و در نهایت بر همگان روشن روشن شد واقعیت 180 درجه با آنچه می گفتند اختلاف داشت. با توجه به تاثیر این پدر و پسر در پیشرفت کشور غیر منطقی نخواهد بود اگر نتیجه بگیریم کسانی که با آنها در ستیز بودند چندان قابل ستایش و اعتماد نیستند. خرد به ما دستور می دهد که باید به چشمانمان بیشتر از گوشمان تکیه و اعتماد کنیم. ولی متاسفانه بخش زیادی از ما ایرانیان اینگونه ترتبیت شده ایم که به گوشمان بیشتر از چشم مان اهمیت می دهیم. با چشمان خود تمام پلیدی ها و کثافات جنگ و کشته شدن بیش از دویست هزار تن از بهترین جوانان ایران را می دیدم ولی چون به گوشمان بیش از چشم مان اعتماد داشتیم و داریم شیادان حراف زبان باز آنرا به عنوان دفاع مقدس و نعمت به ما و فرهنگ قالب کردند و باز هم می کنند. در مورد مصدق و پهلوی نیز باید به جای گوش سعی کنیم با چشم قضاوت کنیم. به خصوص زمانی که چشم ما خدمتگزار بودن خاندان پهلوی را به ما اثبات می کند. اینجاست که بر خلاف تمام تعریف و تمجیدهایی که از محمد مصدق می شود باید با دیده شک و تردید به این انسان نگریست. به خصوص زمانیکه برنامه سازان راستگوو میهن پرست رسانه دوست و برادر بی بی سی که خدمتگزار بودن خود به ملت ایران به خوبی به اثبات رسانده فیلمی را در تعریف و تمجد از مصدق می سازند. همان رسانه ای که 22 سال اعلام کرد خامنه ای فقط رهبر مذهبی ایران است و تازه دریافته که خامنه ای از همان ابتدای رهبری خود نهادی قدرتمند بنیان نهاد که سکان اصلی سیاست و اقتصاد کشور را به دست دارد. در همین ویدیو گوشه هایی از این فیلم را مرور خواهیم کرد تا دلیلی باشد بر دوست و برادر خواندن این رسانه و راستگو و میهن پرست خواندن مازیار بهاری تهیه کننده این فیلم. طرفداران محمد مصدق مرتب تکرار می کنند که دولت ملی مصدق توسط گروهی از چماقداران زنده یاد شعبان جعفری سرنگون شد. خرد به ما دستور می دهد که بپرسیم چگونه یک دولت ملی است و از پشتیبانی میلیونها ایرانی برخوردار است که توسط چند چماقدار سرنگون می شود؟ برای شناخت محمد مصدق، ما بچه های انقلاب ترجیح می دهیم آنچه را با چشمان خودمان دیده ایم را دوباره مرور کنیم. این کار یعنی به میوه ها و ثمر او در روزگار خودمان نگاهی بیندازیم. نزدیکان محمد مصدق و شاگردان مکتب او از جمله ابراهیم یزدی، مهدی بازرگان و کریم سنجابی از محصولات او هستند. گروهی از بازماندگان خاندان قاجار که به خود نام ملی مذهبی داده اند ولی در اصل باید آنانرا قجری مذهبی نامید. به قول بهرام مشیری اینان سفیه ان سیاسی بودند که درسال 1357 خمینی را که در سال 42 مخالفت خود را با حق رای زنان اعلام کرده بود و در کتاب تحریر الوسیله باب نکاح مساله 12 شهوترانی با دختر شیرخوار را صحیح می داند به عنوان رهبری آزادی بخش و مقدس به مردم نا آگاه آن زمان ایران قالب کردند. اینان با اینکه اعدامهای فله ای اول انقلاب را با چشمان خود می دیدند تا چندسال به تعریف و تمجید از او پرداخته و از او برای ملتی که عادت کرده بود به گوش خود بیش از چشمش اعتماد کند بتی مقدس و غیر قابل شکست ساختند. به راستی چگونه یک فرد می تواند میهن پرست و ملی باشد چنین شاگردان و همکاران خائن و جنایتکاری را به جامعه تحویل دهد. خصوصیت اصلی این گروه پهلوی ستیزی و جنگ با این خاندان به هرقیمت ممکن حتی نابودی ایران است. نگاهی بیندازید به بازرگان این پیر خودفروش سیاسی آلزایمری چگونه با پستی هر چه تمامتر به طمع به دندان گرفتن تکه استخوانی از قدرت وخالی کردن عقده های روانی خود از خاندان پهلوی پشت دستان خمینی را لیس می زند. به این ویدیو دقت کنید که این پیره عفیفه سیاسی یار نزدیک محمد مصدق چگونه نام الله را که مقدس ترین نام در بین ایرانیان آن زمان بود برای چاپلوسی از خمینی استفاده می کند و به او تقدس می بخشد. حال نگاهی می اندازیم به خود محمد مصدق که با نام دکتر محمد مصدق از او یاد می شود. آیا شما که اکنون در حال تماشای این برنامه هستید می دانید موضوع پایان نامه دکتر محمد مصدق چه بوده؟ موضوع پایان نامه دکتری او احکام ارث در قوانین اسلامی بوده و او در پایان نامه خود از این احکام دفاع کرده. موضوع و کاری که بیشتر به حوزه مربوط می شود تا دانشگاه. اینجاست که این جرقه در ذهن ما ایجاد می شود که محمد مصدق یک مسلمان باورمند به اسلام بوده. کسی که مسلمان است و به اسلام باور دارد شرع بر او حکم می کند که قوانین اسلام را در جامعه پیاده کند. در اثبات این سخن بر اساس نوشته های گروه قجری مذهبی مطالبی در ادامه برنامه آورده می شود. سند دیگری که در این زمینه می توان آورد سخنان مهدی بازرگان یار و همراه و تربیت شده مکتب محمد مصدق است که در سال 57 بازیچه خمینی شد و دولت غیرقانونی موقت را تشکیل داد و بارها اعلام کرد که می خواهد قوانین اسلام را در جامعه پیاده کند و جامعه را بر اساس قرآن اداره کند. در ضمن در باره چگونگی طی مدارج تحصیلی توسط محمد مصدق تحقیقی مفصل توسط محمد مجزا صورت گرفته و تردید جدی در این باره وجود دارد که در وبلاگ ایشان در آگوست 2011 نوشته شده است. اکنون نگاهی می اندازیم به 28 مرداد و چگونگی آن اتفاق. مصدق در یک آبان 1331 مجلس سنا را تعطیل کرده و نمایندگان آنرا که نیمی از آنان منتخب مردم بودند از سنا اخراج کرد. چگونه یک فرد دموکرات به خود اجازه می دهد یک یک مجلس را تعطیل کند؟ مجلس شورای ملی نیز در مقابل قانون گریزی ها و زیاده خواهی های مصدق ایستاد. مصدق در 19 تیرماه 1332 اعلام کرد چون مجلس به دولت توهین کرده دولت ناچار است که در باره انحلال مجلس که نمایندگان مردم ایران در آن حضور داشتند به رفراندوم متوسل شود. آری اینجاست که یکی از بخش های بارز شخصیت آن پیرمردی که ما عادت کرده ایم او را با عکسی که بسیار مظلوم و تنهاست ببینیم ظاهر می شود. او خودخواه است یعنی کسی حق ندارد به او توهین کند اگر البته توهینی شده باشد و قلدر است که می خواهد مجلس نمایندگان مردم را تعطیل کند. محمد علی میرزا مجلس را به توپ بست و او برای اینکه قاجار بودن خود را ثابت کند تصمیم به تعطیلی مجلس گرفت. او فردی شدیدا عصبی، لجباز و متعصب بود. او در 5 مرداد 1332 اعلام کرد که برای انحلال مجلس شورای ملی به رفراندوم متوسل خواهد. در 8 مرداد جمعی از نمایندگان مجلس رفراندوم او را غیر قانونی اعلام کرده و علیه این فرد خودخواه قلدر قانون ستیز اعلام جرم کردند. این رفراندوم بدون تصویب قانونی مجلس یا کمیسیونهایی از مجلس صورت گرفت که بی شک غیرقانونی است. مخالفان دولت به دلیل غیر قانونی بودن این رفراندم رای ندادند و نتیجه این رفراندوم غیر قانونی رای مثبت به تعطیلی مجلس بود. آنچه بیان شد تاریخ است افسانه و داستان سرایی نیست اگر شک دارید خودتان زحمت بکشید و تاریخ را مطالعه کنید. نوحه خوانان و سینه زنانی که زیر علم این فرد سینه میزنند و می گویند که او ملی بود و می توانست ایران را به دموکراسی برساند یا تاریخ را نمی دانند یا خود را به نادانی می زنند. یا اینکه از اساس نمی دانند یک فرد قلدر قانون گریز خودخواه که مجلس را به دلیل توهین به خود تعطیل می کند از اساس یک دیکتاتور به تمام معناست. در اینجا بد نیست واژه پوپولیسم را که یکی از منفی ترین صفات یک سیاستمدار است تعریف نماییم:. پوپولیسم به جریانی گفته میشود که که مدعی است بدون هیچ واسطه حزبی یا نهادی نماینده مستقیم مردم است و لذا خود را ملزم به پاسخگویی به هیچ نهاد سیاسی نمیداند و هر گاه نهادهای سیاسی که اساس دموکراسی هستند از او پاسخ بخواهند به عموم متوسل شده و با آوردن آنان به خیابان در مقابل نهادهای قانونی می ایستد . سیاستورزی آقای مصدق دقیقا از این سنخ بود و او بی شک یک عوام گرای پوپولیسم بود. مصدق بر اساس رفراندوم غیر قانونی یاد شده در 22 مرداد 1332 مجلس شورای ملی را نیز تعطیل کرد. او در در طی 9 ماه دو مجلس را که سمبل قدرت مردم در تصمیم گیری در کشور بودند تعطیل کرد. همچنین او اشتهای زیادی داشت و دیوانه وار تلاش می کرد تا فرماندهی ارتش را نیز از آن خود کند که خوشبختانه موفق نشده بود. هدف او این بود که قدرت مطلقه در کشور باشد و این یعنی کودتا. این عمل ثابت می کند کسی که شعار دموکراسی خواهی می داد خودش از اساس دیکتاتور بود. در 25 مرداد 1332 یعنی سه روز بعد کار غیر قانونی مصدق در تعطیلی مجلس شورای ملی پادشاه فقید ایران حکم عزل مصدق را صادر کرد. ولی مصدق نه تنها به حکم که بر اساس قانون باید به آن تمکین می کرد نپذیرفت بلکه فرستاده شاه را هم دستگیر کرد. اولین نکته که همه باید بدانند این است که قانون جاری کشور در آن زمان به شاه کشور این حق را داده بود که بتواند نخست وزیر را برکنار کند. به عنوان مثال امروز قانون به احمدی نژاد این حق را می دهد که وزیر خود را از کار برکنار کند. اگر احمدی نژاد وزیر را برکنار کرد کاری غیر قانونی انجام نداده. اگر وزیر حکم عزل خود را نپذیرد کارش غیر قانونی است. پس با این مثال ساده می توانیم بفهمیم عزل نخست وزیر یعنی محمد مصدق توسط شاه غیر قانونی نبوده. البته اگر کینه ها، عقده های روانی، پیری، آلزایمر و لجبازی اجازه بدهد برخی دشمنان پهلوی و مصدق اللهی ها واقعیات را بپذیرند. مصدق در این زمان از بخشی از نظامیان توده ای که توانسته بود زیر نفوذ خود در آورد استفاده کرده و بر علیه شاه ایران کودتا می کند و این نیرو را در برابر ارتش ایران قرار می دهد. این کار غیر قانونی این شغال یاغی به ظاهر موش مرده در صورت ادامه می توانست به جنگی داخلی و خانمان سوز تبدیل شود. شاه از ایران خارج می شود. بر اساس قانون جاری آن روز کشور فرمانده کل قوا پادشاه بود و کودتا چی و یاغی کسی است که در مقابل قانون جاری و ارتش کشور می ایستد. این بخش را ببینید که موسی مهران می گوید ما تانک داریم آنها هم تانک دارند. حال بهرام مشیری با ادعای سابقه نظامی آنقدر درک ندارد که بفهمد معنی این جمله چست بر او نمی توان خرده ای گرفت دانش او بیش از این نیست. در این زمان به دلیل بی کفایتی مصدق در اداره کشور، مردم ایران با مشکلات زیادی روبرو بودند. به همین دلیل مصدق پشتوانه ملی مردمی خود را از دست داده بود و چنان در بین مردم ایران بی پایگاه بود که به قول طرفدارانش حکومت توده ای نشان سه روزه غیرقانونی اش توسط چند چماقدارمیهن پرست زنده یاد شعبان جعفری ساقط شد و این یاغی خودخواه قانون گریز قدرت پرست کودتا گر خود را تسلیم کرد. برای روشن شده ذهن مصدق الهی ها به خصوص پیرانی چون بهرام مشیری که قوه یادگیری آنان تحلیل رفته مثالی دیگری می اوریم. اگر امروز محمود احمدی نژاد همین مجلس شورای اسلامی بر اساس رفراندومی بدون تصویب نشده در مجلس تعطیل کند آیا کار درستی کرده؟ اگر مجلس امروز که بر اساس قانون توانایی کنار گذاشتن احمدی نژاد را دارد او را از قدرت کنار بزند آیا نام این کودتاست؟ مصدق به جای پذیرفتن قوانین کشور و برکناری احتمالی از طریق استیضاح مجلس، ترجیح داد با اقدامیخلاف قانون مجلس را منحل کند. و در اقدام خلاف قانون دیگری دست خط عزل را نپذیرفت و کار را به جایی رساند که با حرکت نظامی برکنار شد. آری ما بچه های انقلاب مصدق را اوشین سیاست می دانیم. در سالهای 65 یا 66 سریالی پخش می شد با نام اوشین. همه اوشین را دوست داشتند تا جائکه یک روز در روز زن رادیو با زنی مصاحبه کرد و پرسید الگوی یک زن مسلمان کیست و آن زن جواب داد اوشین. امامراحل خمینی مهربان همان آیت الله مهدی بازرگان حکم اعدام آن زن را و تهیه کنندگان برنامه در صورت غیر زنده بودن آن صادر کرد. ما نمی دانستیم چرا تا اینکه بعدها متوجه شدیم اوشین یک زن تن فروش بوده جایی که او در آن کار می کرده جایی بوده برای تن فروشی زنان نه آرایشگاه. آری در جامعه ریاکار ما که تن فروش بودن زن بدترین صفت است و این زنان هیچ گاه جایگاهی در خور توانائیشان در کاهش فشار های روحی و جسمی جامعه نیافته اند و همشیه از طرف خریدارانشان چه مذهبی و چه غیر مذهبی نکوهش شده اند و مورد دشمنی قرار گرفته اند یک زن تن فروش را به عنوان الگو به جامعه قالب کرده بوند. در مورد مصدق نیز همین است یک فرد دیکتاتور لجباز قدرت پرست عوام فریب دین ابزار را به عنوان فردی دموکرات و سکولار به جامعه قالب کرده اند و می کنند. یکی از جملاتی که مرتب توسط مصدق اللهی ها تکرار می شود این است که شاه باید سلطنت کند نه حکومت. مصدق هیچ گاه این سخنان را در زمان بستگان قاجار و دیکتاتور خود عنوان نکرد. این شعار او فقط برای مخالفتش از انتقال سلطنت از قاجار به خاندان خدمتگزار پهلوی بود. مصدق تودهها را بسیج میکرد تا پشت آنها سنگر بگیرد و اصولا هیچ اعتقادی به قانون نداشت و با وجودی که خود را حقوقدان می خواند٬ کمتر براساس چارچوبهای حقوقی گام برمیداشت. او با فشار تودهها همه چارچوبهای قانونی را به هم ریخت. بقیه هم نمیتوانستند حرفی بزنند چون مردم در خیابان بودند. وقتی مجلس با مصدق به مخالفت برخاست٬ او به میان مردم رفت و گفت: مجلس این جاست. مجلس یعنی تودهها. اینها مصداق واقعی سیاستهای پوپولیستی است. در سالهای گذشته اینگونه به ما القا شده که نفت توسط مصدق ملی شد. در صورتیکه ملی شدن صنعت نفت ابتدا توسط مجلس شورای ملی تصویب شد، مجلس سنا این مصوبه را تایید نموده و با امضای شاه ایران به قانون تبدیل شد. دولت مصدق در اردیبهشت 1330 یعنی چهل روز پس از ملی شدن صنعت نفت به روی کار آمد. زمانیکه نفت ملی شد مصدق یک نماینده مجلس بیش نبود. مصدق فردی بسیار مذهبی و معتقد بوده که احکام اسلام باید در جامعه پیاده شود و آخوندها در مدیریت جامعه نقش نقش موثر داشته باشند. مصدق که به دروغ از او به عنوان نماد ملی گرایی یاد می شود نماد اسلام گرایی یا در اصل آخوند گرایی است. توجه بهرام مشیری راکه در چندین برنامه خود در نکوهش ماه رمضان و روزه سخن گفته وپرسیده که کشور ایران چه مقدار به مرده های عرب بدهکار است که باید کشور ایران به دلیل سالمرگ آنان تعطیل باشد به برخی از اقدامات محمد مصدق جهت پیاده کردن قوانین اسلامی در جامعه جلب می کنیم. مصدق برای اولین بار سوگند خوردن به قرآن را در مجلس ایران باب کرد. مصدق در 14 خرداد 1330 بخشنامه ای را برای رعایت قوانین شرعی در ماه رمضان صادر کرد در سال 1330 روز وفات امام جعفر صادق را تعطیل رسمی اعلام نمود در 23 مرداد 1332 قانون منع پیاله فروشی را لازم الاجرا کرد در انتخابات دوره هفدهم آخوند پر نفوذ آقا شیخ علی تهرانی را به ریاست نظارت بر انتخابات مجلس گماشت و بدین ترتیب زمینه حضور آخوندها را برای اولین بار در مجلس ایران فراهم نمود. در اسفند 1330 در یکی از روزنامه های ایران مقاله ای با عنوان خطر حکومت آخوندبازی و هرج و مرج چاپ شد و در آن مصدق به دلیل قدرت دادن به آخوندها مورد نقد شدید قرار گرفته بوده. عزت الله سحابی می نویسد دوره مصدق اوج حضورآخوندها در قدرت و تصمیم گیری در کشور در دوران پهلوی بود. مقامی که مصدق برای آخوندها قائل بوده ارشاد و دولت و رهبری عموم بوده است. بر اساس آثار منتشر شده توسط گروه قجری مذهبی ها از جمله محمد ترکمان و عزت الله سحابی به طور آشکارا می توان به این نتیجه رسید که مصدق یک آخوند بدون عمامه بوده. جامعه آرمانی مصدق جامعه ای بوده که در آن آخوندها بر اساس قوانین اسلام بر عملکرد مردم و مسئولین نظارت کنند. به طور عملی می توان گفت جامعه آرمانی مصدق همان جامعه ایران بعد از انقلاب 57 بوده. اگر مصدق را پدر انقلاب 57 یا کارنده بذر آن انقلاب بدانیم به بیراهه نرفته ایم. یاران و تربیت شده مکتب مصدق از جمله یزدی، سنجابی و بازرگان رکاب خونین خمینی را بوسیدند و او را به طمع لیسیدت تکه استخوانی از قدرت بر گرده ملت ایران سوار کردند. خود قجری مذهبی ها معتقدند مصدق با تشکیل یک مجلس آخوندی به جنگ نوگرایی و تجدد ایران رفته که هدف اصلی دو شاه خدمتگزار پهلوی بود. او همیشه با نوگرایی این دو پاشاه سر ستیز داشت. مصدق فردی بوده مانند احمدی نژاد حراف و عوام فریب. وقتی هوشنگ امیراحمدی وقتی در برنامه پارازیت اعلام کرد که احمدی نژاد مصدق است اعتراض همراه با شگفتی کامبیز را به همراه داشت. اما با مروری بر عملکرد محمد مصدق می توان به این نتیجه رسید که هوشنگ امیراحمدی مصدق را بهتر از کامبیز می شناسد. مصدق در سال 1305 وقتی وارد مجلس شد عکسی از پیامبر اسلام را به همراه خود برد و گفت این پادشاه اسلام است که دست او بیرق ایران است. این حرکت مصدق که بر اساس نوشته قجری مذهبی ها یعنی محمد ترکمان در مخالفت با پادشاهی رضا شاه عنوان شده که پادشاه این کشور حضرت محمد است انسان را به یاد هاله نور اطراف سر محمود احمدی نژاد دلقک در سازمان ملل می اندازد. او در تیرماه 1332 وقتی مجلس در مقابل زیاده خواهی های او ایستاد با عصبانیت از مجلس خارج شد و در مقابل مجلس روی چهارپایه ایستاد و به مردمی که در حال گذر بودند گفت نمایندگان مردم شما هستید نه آنانکه در مجلس هستند. مصدق در مجلس عنوان کرد که اعتقاد به اسلام باید در جامعه نهادینه شود به گونه ای که سرباز اسلام باید معتقد باشد چه بکشد و چه کشته شود به بهشت می رود. نتیجه این سخنان عوامفریبانه شیادانه را در 8 سال جنگ خانمان سوز کثیف که شیادان به عنوان دفاع مقدس از آن نام می برند با چشمان خود دیدیم. مصدق در سال 1299 به تایید و پشتیبانی دولت انگلستان والی فارس می شود. کتابی توسط یکی از آخوندهای شیراز با عنوان قوانین اللهی نوشته شده بود و نویسنده معتقد بوده قوانین الهی برگرفته از قرآن باید در جامعه پیاده شود و مصدق این کتاب را با هزینه شخصی چاپ می کند. شعارهای زیاد در رابطه با ملی شدن صنعت نفت اجازه نداده که به این ماجرای مهم با دید کارشناسی نگریسته شود. مصدق هم افکار عمومی را تحریک کرده بود که ما به تنهایی میتوانیم نفت را استخراج و فرآوری کنیم که هیمن این ادعا هم ظرف مدت کوتاهی از هم پاشید. روی دیگر ملی کردن صنایع٬ محروم کردن بخش خصوصی از مالکیت و مدیریت است، بنابراین تفاوتی میان ملی کردن یا دولتی کردن صنایع وجود ندارد. بر بسیاری از کارشناسان اقتصاد کاملا روشن است که آقای مصدق و دوستان ایشان در جریان دولتی کردن صنعت نفت ایران ضربه سنگینی به اقتصاد ما زدند که هنوز آثار این ضربه در اقتصاد ما مشهود است. آقای مصدق با شعارهای عوامپسندانه جامعه ایران را به بیراهه برد و با اشتباهی که در دولتی کردن نفت ایران مرتکب شد٬ اقتصاد ایران را به مسیر نادرستی کشاند. مصدق آن قدر جو را سنگین کرده بود که حرف حسابی کارشناسان هم شنیده نشد و آنها که به این روند انتقاد کردند٬ با مانع بزرگی به نام افکار عمومی برخورد کردند که هر صدای کارشناسی را خرد و بیآبرو میکرد. جبهه ملی آن قدر در تبلیغات٬ افراط کرده بود که مردم اگر میدیدند کسی در نقد نهضت ملی شدن صنعت نفت سخن میگوید٬علیه او موضع میگرفتند. بهترین نمونه٬ سپهبد رزم آرا است که به عنوان منتقد نهضت ملی شدن صنعت نفت٬ به مخالفت با مصدق برخاست و خواستار در پیش گرفتن روشهای عاقلانه شد. درمدت کوتاهی٬ سپهبد رزم آرا به منفورترین چهره مبدل شد و زمانی که ترور شد٬ در اوج نفرت عمومی قرار داشت درحالی که حرف درست را رزم آرا میزد. بازرگانان و تجار میدانستند که مصدق تصوری واقعی از پیچیدگیهای مالی، فنی و بازرگانی صنعت نفت ندارد. اندیشه بازرگانان درست بود و آنها با توجه به این که میدانستند مصدق درک درستی از پیچیدگیهای نفت ندارد ٬معتقد بودند بدون کمک خارجی٬ دستیابی به نفت و درآمدهای نفتی امکانپذیر نیست و اصولا چه سودی حاصل کشور میشود که ما قراردادهای فعلی را نقض کنیم و بعد مجبور شویم با اتکا به کمک خارجیها دوباره نفت استخراج کنیم. هرچه بیشتر در مورد قضایای ملی شدن صنعت نفت و شخص مصدق مطالعه میکنم٬ بیشتر به این نتیجه میرسم که مصدق هیچ درک درستی از سیاست مدرن نداشت و اصولا هیچ اعتقادی به دموکراسی هم نداشت. او یک سیاستمدار سنتی به معنای بد کلمهاش بود. یعنی هم سنتی بود و هم پوپولیست وعوام گرا. مصدق در غرب درس خواند اما هرگز با ذهنی مدرن به کشور بازنگشت، . برداشت آقای مصدق از دموکراسی به پوپولیسم و عوامفریبی ختم شد و آقای مصدق یا نمیدانست یا نمیخواست بداند که دموکراسی٬ نیاز به ایجاد نهادها و بسترهای حقوقی دارد.این نهادها هستند که باعث ماندن و بقای دموکراسی میشوند و دموکراسی این نیست که عدهای را به خیابان دعوت کنیم و بگوییم هرچه اینها میگویند٬ عین دموکراسی است. مصدق شعار زنده باد مخالف من سر میداد اما طرفداران او در جبهه ملی را باید جزو بنیانگذاران چماقکشی درایران دانست. مطالعه تاریخ به خصوص آن چه از تاریخ شفاهی آن دوران میتوان برداشت کرد به ما نشان میدهد که نخستین چماقداران سیاسی ایران٬ طرفداران آقای مصدق بودند. رهبر یکی از احزاب طرفدار جبهه ملی یکی از این افراد بود که عدهای چماقدار را مدیریت میکرد. پوپولیسم مصدقی نقطه عطف قانونشکنی و پشت کردن به نهادهای دموکراسی بود. مصدق میگوید: «همه گرفتاریهای ما با آن یونانی آغاز شد». منظورش هم اسکندر مقدونی بود. یعنی مقصر همه گرفتاریهای ما در تاریخ اسکندر یا خارجیان خبیثی مانند او است. این طرز تفکر مصدق در رابطه با سیاست داخلی ایران بود. انگلیسیها را بیرون کردند اما خودشان که نمیتوانستند نفت استخراج کنند. باز هم باید خارجیها را میآوردند تا نفت استخراج کنند. باید این واقعبینی را در خود ایجاد میکرد که وقتی انگلیسیها را اخراج کند چه کسانی میخواهند نفت را استخراج کنند یا بازار فروش نفت کجا باشد. در مورد جنبه اقتصادی ملی کردن صنعت نفت بزرگترین گرفتاری ما از آن تاریخ تاکنون است. نفت دولتی موجب بزرگ شدن بیش از حد دولت و بسط ید اقتصادی آن بر کل جامعه شده و از رشد بخش خصوصی واقعی و نهادهای مدنی پایه آزادی و حقوق انسانها جلوگیری کرده است. ما میتوانستیم بگذاریم شرکت نفت ایران و انگلیس را همان طور که بود حفظ شود اما با اصلاح قراردادها و قوانین و مقررات در مجلس منافع بیشتری را نصیب کشورمان کنیم. مجلس میتوانست در مورد بهره مالکانه قانون جدیدی بگذراند و دولت آنرا اجرا کند. اگر میگوییم قرارداد دارسی وجود داشت که سالها دارای اعتبار بود، میتوانستیم این قرارداد را در مذاکرات تغییر دهیم. انگلیسیها هم حاضر به مذاکره بودند. میتوانستیم به تدریج آنها را وادار به عقب نشینی بکنیم، نه این که نفت را دولتی کنیم و بعد هزینهها و خسارات سنگینی متحمل بشویم و باز همانها را بیاوریم تا نفت را استخراج کنند. مصدق دید روشنی نداشت. یک شعار سیاسی داده بود و به دنبال عمل به آن بود، این که انگلیسیها را خلع ید کنیم و آنها را از کشور بیرون کنیم. اما این که بعد از آن چه بکنیم و صنعت نفت را چگونه پیش ببریم چیزی بود که مصدق برایش برنامهای نداشت. هیچ ایدهای در موردش در جبهه ملی وجود نداشت. چگونگی اداره کردن صنعت نفت، استخراج و فروش آن سوالهای بیپاسخی بودند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر