۱۳۹۰ بهمن ۱۳, پنجشنبه

صفا می کنم آب تو لونه مصدق الهی ها می ریزم.

رنگ قرمز منفی مصدق الهی ها به واقعیت های تاریخی و جنایات این گروهک را که می بینم یاد خاطره ای می افتم که بین بازرگان و بنی صدر رد و بدل شد.
 روزی بنی صدر به بازرگان می گوید دیشب خواب دیده ام تو بهشتی هستی و در بهشت خواهی بود.
بازرگان از بنی صدر می پرسد چگونه؟
بنی صدر پاسخ می دهد دیشب خواب دیدم صحرای محشر و قیامت و است و افراد به دو دسته تقسم شده اند. گناهکاران و پاکان. گناهکاران که من بین آنان بودم همه صورتشان سیاه بود ولی پاکان همه نورانی بودند. ما از خدا می خواستیم که ما را ببخشد؟ بازرگان می پرسد خوب چه شد؟
بنی صدر پاسخ می دهند به ما گفتند یک فرد نورانی را پیدا کن تا شفا خواهت شود. من ناگهان تو را دیدم که نورانی هستی خیلی خوشحال شدم
 بازرگان با خوشحالی و شیفتگی سئوال می کند خوب چه شد؟
بنی صدر می گوید از تو خواستم که شفا خواهم شوی ولی تو عصبانی بودی.
 بازرگان می گوید نه من حتما شفا خواه تو خواهم شد.
 بنی صدر می گوید هر چه التماس کردم تو عصبانی بودی. وقتی رد شدی دیدم به جرم بوسیدن پشت دست خمینی خونخوار گرز ذاغی در پشتت فرو کرده اند که از داغی آن صورتت نورانی شده.
 آرای قرمزی منفی های شما مصدق الهی ها مرا به یاد این حکایت انداخت.
مصدق الهی ها باید بدانند که دوران قدیسشان به سر آمده. 
کسانی که می خواهند فیلم دستبوسی بازرگان را ببینند دقیقه 8 تا 9 این فیلم را ببینند











هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر